بیا...
کمی نزدیک تر لطفا
می خواهم آرام در گوشت چیزی بگویم!
امشب
روی میز کارم
کنار عطر شب بو ها
برایت جا پهن می کنم
بیا دراز بکش و
موهایت را پهن کن روی شعرهایم تا ستاره باران شوند!
دستهایت را ببر زیر چانه ات و
با چشمهای خمار از خواب برایم بگو هنوز دوستم داری
تا این شعر که از روی چشمهایت نوشته ام...
بشود آیه ای برای ایمان آوردن به عشق!
"حامد نیازی"
سلام نیما جان
مثل همیشه انتخاب هایت زیبا بود
همه چیز خوب و روبه راه بود
تا وقتی کنارت بودم
شبیه آمپول بی حسی
وقت جراحی دندان وعصب کشی
با هرقدم که از تو دورتر شدم
دردم زیاد و زیادتر شد.
من نمیدونم واقعا کجای این شعرا حامد نیازی قشنگه که شما خوشت میاد و میذاری سر و ته همه شعراش مث همه والا من تو همین موندم چرا مرد انقد دوس دارن این چیزا و پخش کنن واقعا چرا؟
بیا تقسیم کنیم همه چیز را
دلتنگی ها را
بغض ها را
تنهایی را
آغوش و نگاه و...
اصلا بیا بوسه هایمان را تقسیم کنیم
نیمی روی لبهای تو
نیمی روی شعر های من!
بیا تقسیم کنیم رویا را
میدانی
من امروز عمرم را تقسیم کردم به...
قبل از تو!
و بعد از تو!
تجربه ی خوبی بود؛
بیا امتحانش کنیم!
فقط
میشود تقسیم را از بوسه شروع کنیم؟
دلم برای شعر تنگ شده!
#حامد نیازی