کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تا چشم کار می‌کند تو را نمی‌بینم!

تا چشم کار می‌کند

تو را نمی‌بینم.

از نشان‌هایی که داده‌اند

باید همین دور و برها باشی

زیر همین گوشه از آسمان

که می‌تواند فیروزه‌ای باشد

جایی در رنگ‌های خلوت این شهر

در عطر سنگین همین ماه

که شب بوها را

گیج کرده است

پشت یکی از همین پنجره‌ها

که مرا در خیابان‌های دربه‌در این شهر

تکثیر می‌کند.

تا به اینجا تمام نشانی‌ها

درست از آب درآمده است.

اما چرا تا چشم کار می کند

تو را نمی بینم؟!

 

"عباس صفاری"


نظرات 2 + ارسال نظر
Setareh پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 12:36 ب.ظ

حواسم را هرکجا پرت می کنم،
خیال تو دستش را می گیرد
و در همان خیابان قدم می زنند!
سرم را گرم هرچیزی که میکنم،
هوای تو سردش میکند
و مدام به سرم می زند ...
و من هنوز نشسته ام کنار بخاری،
سرم را گرم میکنم،
نشسته ام و کوک های دلم را وا میکنم!
ولی،، تنگ تر می شود!

ای لعنت به تو
با قهوه و کتاب، با موسیقی وشعر و بافتنی ،
با قافیه و استعاره ، بازی با کلمات ،
با هیچ چییز ،
حواسم پرت نمی شود ،،
دلم برای تو بیشتر،
دلم برای روزهای با تو ، بیشتر
تنگ می شود...

#مونا_پرستش

زهرا پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:43 ق.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد