میشود در دل این کوچه کمى ناز کنى
گره محکم آن روسریات را یهکمى باز کنى
بخدا تا ته این کوچه کسى پیدا نیست
مى شود لب بگشایى، سخن آغاز کنى
چند سالیست که تو رهگذر چشم منى
میشود اندکى از عشق خود ابراز کنى
بخدا عالم و آدم به حیاى تو گواهند همه
میشود نیم نگاهى به منه تُرک خوش آواز کنى
من برایت چو قنارى ز غزل مى خوانم
میشود با لب خشکیده من نیلبکى ساز کنى
بارها گفتهاىام "نه"، بخدا زار و پریشان شده ام
میشود با "بله"، اینبار مرا شاد و سرافراز کنى
"ابوالفضل علم بیگى"
95.03.27
سلام ایشان شعر زیاد گفتن در اینترنت هست مثلا
عشق است و همین شور و شَر و ولوله هایش
بى تابى و سر درد و تب و زلزله هایش
هر روز و شبَش فکرِ گل وُ بوسه و لبخند
رقصیدن بادِ سحر و موىِ تو وُ سلسله هایش
دلبستگى و خستگى از دورى و هجران
اى واىِ مَنو دردِ جدایى و غم و حوصله هایش
#ابوالفضل علم بیگى
آمد و آفت جانم شد و رفت
قاتلِ روح و روانم شد و رفت
من به احوالِ دلم خوش بودم
آمد و فکرِ نهانم شد و رفت
بى خبر از همه عالم بودم
آمد و کلِ جهانم شد و رفت
شهره و نَقل خلایق بودم
آمد و نُقل دهانم شد و رفت
از غم و درد فرارى بودم
آمد و آه و فغانم شد و رفت
#ابوالفضل علم بیگى
یک شب بیا بالین ما، جان را غلامت میکنم
از جان چه باشد برتر آن ، آن را به نامت میکنم
محوِ رُخت چشمانِ من، بُردى دل و ایمانِ من
یک شب بیا دیدارِ ما، از جان سلامت میکنم
#ابوالفضل علم بیگى
به روز اولین با ما چه ها کرد
کجا بُرد و مرا در خود فنا کرد
بنازم قامتِ رعنایش امروز
که لبْ تشنه سرِ چشمه رها کرد!
# ابوالفضل علم بیگى
مرا از حال و روزت با خبر کن
بیا در عاشقى گاهى خطر کن
بیا غافل مباش از حالِ معشوق
از این با هم نبودن ها حذر کن
#ابوالفضل علم بیگى
زیبا و دلنشین بود
خیلی عالی بود .ممنون