«بهترین شعرهایی که خواندهام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-
درباره من
نام: نیما، .....................................................
متولد: 9 اسفند 54، ........................................
محل سکونت: تهران، .......................................
وضعیت تاهل: متاهل .......................................
ایمیل: nima_m406[at]yahoo[dot]com
...................................................................
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
...................................................................
ادامه...
آقاى محمدپور لازم است مطلع باشید که بنده این وزن و قافیه را ٣٣ روز قبل از شما در صفحه هاى سرمستان و سى چهل ساله هاى دلداده و ... در فیسبوک و با نام مستعار ع.ب ست کرده ام و تاریخ آن مشخص است
مى شود در دل این کوچه کمى ناز کنى گره محکم آن روسریت را یکمى باز کنى بخدا تا ته این کوچه کسى پیدا نیست مى شود لب بگشایى، سخن آغاز کنى چند سالیست که تو رهگذر چشم منى مى شود اندکى از عشق خود ایراز کنى بخدا عالم و آدم به حیاى تو گواهند همه مى شود نیم نگاهى به منه تُرک خوش آواز کنى من برایت چو قنارى ز غزل مى خوانم مى شود با لب خشکیده من نى لبکى ساز کنى بارها گفته اى ام "نه"، بخدا زار و پریشان شده ام مى شود با "بله" اینبار مرا شاد و سرافراز کنى علم بیگى ٩٥/٣/٢٧
آقاى محمدپور لازم است مطلع باشید که بنده این وزن و قافیه را ٣٣ روز قبل از شما در صفحه هاى سرمستان و سى چهل ساله هاى دلداده و ... در فیسبوک و با نام مستعار ع.ب ست کرده ام و تاریخ آن مشخص است
مى شود در دل این کوچه کمى ناز کنى
گره محکم آن روسریت را یکمى باز کنى
بخدا تا ته این کوچه کسى پیدا نیست
مى شود لب بگشایى، سخن آغاز کنى
چند سالیست که تو رهگذر چشم منى
مى شود اندکى از عشق خود ایراز کنى
بخدا عالم و آدم به حیاى تو گواهند همه
مى شود نیم نگاهى به منه تُرک خوش آواز کنى
من برایت چو قنارى ز غزل مى خوانم
مى شود با لب خشکیده من نى لبکى ساز کنى
بارها گفته اى ام "نه"، بخدا زار و پریشان شده ام
مى شود با "بله" اینبار مرا شاد و سرافراز کنى
علم بیگى ٩٥/٣/٢٧