مردى که دهان دارد
اما حرف نمى زند
لب دارد
اما نمى بوسد
مردى که با بینى اش
هیچ چیزى را نمى بوید
با گوش هایش
چیزى را نمى شنود
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمى داند چگونه به آغوش بکشد
مترسکى است
که گنجشک هاى من را فریب داده...!
"مرام المصری"
ترجمه: سیدمحمد مرکبیان
از کتاب: چون گناهی آویخته در تو / نشر چشمه / 1393
انتخاب ها همه عااااااالی
مترسکی ..............
چشم وا کردم از تو بنویسم
لادی در باز و باد می آمد
از مسیری که رفته بودی داشت
موجی از انجماد می آمد...."علیرضا آذر"
سلام و عرض ادب
از کانال بنده در تلگرام بازدید کنید و به دوستان خود معرفی کنید
متشکرم
https://telegram.me/elaheabedinia22
جان عزیزت شعرا تکراری صد سال پیشو نذار
خب خیلی ها ممکنه اشعاری که از نظر شما تکراری و قدیمی هستن رو هنوزنخونده باشن درسته؟