کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

چرا با من

چرا با من، فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو، فقط باتو
نگاه من، نمیشه لایق خواستن

 

نگاه کن من چه بی اندازه از عشقِ تو پر هستم
چگونه در سیاهی دو چشمای تو گم هستم
چگونه می رسم با تو به دنیای شکوفایی
چگونه می شکنم بی تو در اندوه شکیبایی
چگونه می کِشم با تو به دوشم بارِ تنهایی
چگونه می برم با تو امروز و به فردایی
نذار تا اینهمه خواستن
سبب سازِ جدایی شه
دلیلِ مرگ یک عشقه
هنوز با تو خدایی شه

 

چرا با من فقط با من
نمیشه چلچراغ چشم تو روشن
چرا با تو فقط با تو
نگاه من نمیشه لایق خواستن
نگاه من نمیشه لایق خواستن.

 

"همایون هشیارنژاد"

--------------------------------------------------

 

+ دانلود آهنگ فوق العاده زیبا و شنیدنی امید به "نام چرا با من"


آهنگساز: حسن شماعی زاده ، تنظیم: زنده یاد عبدی یمینی

از آلبوم پرسه های عاشقانه / سال انتشار 1377

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
فرزانه دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 11:18 ق.ظ

چرا نیستید؟!!!
ان شاالله که حالتون خوبه

تعطیلات بود و سفر بودم

کیوان غفوری یکشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 12:54 ق.ظ Https://www.marivaniboy.blogfa.com

K1:
K1:
همش تورو نگا میکنم

و همینجوری به حرف زدنت گوش میکنم

و همه کارهای دیگه رو فراموش میکنم

و به دنبال تو میام

این وقت تلف کردنه

عشق وقت تلف کردنه

عشق و محبت وقت تلف کردنه

اما باز با خودم فکر کردم

یکبار در زندگی وقتم رو تلف کنم

وقتم رو تلف میکنم

میخوام وقتم رو تلف کنم

عاشق این وقت تلف کردنم

خودم رو 75 بار در آینه نگار کردم

32 بار موهام رو درست کردم

8 مرتبه لباسمو عوض کردم

یه شیشه عطر رو خودم خالی کردم

من فقط خودمو آرایش کردم و به خودم رسیدم
و هیچ کاره دیگه ایی نکردم

امروز اینو فهمیدم داداش که عشق وقت تلف کردنه

اما باز با خودم فک کردم

یکبار در این زندگی وقتم رو تلف میکنم

میخوام که وقتم رو تلف کنم

عاشق این وقت تلف کردنم

یه اضطراب عجیبی درون قلبم هست

چطوری بگم این احساس چیه؟؟

بدون هیچ دلیلی میشینم و میخندم

اصن نمیفهم که ماجرا چیه ؟!

دلم میخواد پرواز کنم و با صدای بلند داد بزنم

امروز اینو فهمیدم داداش که عشق وقت تلف کردنه

اما باز با خودم فکر کردم یکبار در این زندگی وقتم رو تلف کنم

وقتم رو تلف میکنم

میخوام که وقتم رو تلف کنم

عاشق این وقت تلف کردنم

سهراب شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1395 ساعت 10:33 ب.ظ

سلام ممنون از تلاشتون چندتا شعر داشتم خواستم اگه ارزششو داشت بزارید تو وبلاگتون

. جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 05:11 ب.ظ

تو میروی و من دست تکان میدهم
این اجباری ترین کار
اختیاری دنیاست...!

حانبه عبدالملکی

ـــــــموچولیـــــــ پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 09:15 ب.ظ

عالییی بود عمویی چرا یه کانال تلگرام نمیسازین خب؟
ساختین به منم بگین که عضوش شم ممنونم :)
ID telegram: @mocholii

محمد شیرین زاده پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 01:45 ب.ظ http://m-bibak.blogfa.com

تو این بیداد پهناور

تو این شبراهه سرتاسر

نه یک دست و نه یک آغوش

نه یک سنگ و نه یک سنگر

پناهی نیست جز آواز

رفیقی نیست جز دیوار

کجایی ای چراغ عشق

منو از سایه ها بردار

مث پروانه ای در مشت

چه آسون میشه ما رو کشت


((ایرج جنتى عطایى))

فرزانه چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 08:36 ب.ظ

امروز
از تحتِ سینه‌ام، دستی
دریچه‌ی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند

رضا براهنی

مهربانوA2M2 چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 04:03 ب.ظ

مرا با سوز جان بگذار و بگذر
اسیر و نا توان بگذار و بگذر

چو شمعی سوختم از آتش عشق

مرا آتش به جان بگذار و بگذر

دلی چون لاله بی داغ غمت نیست

بر این دل هم نشان بگذار و بگذر

مرا با یک جهان اندوه جانسوز

تو ای نامهربان بگذار و بگذر

دو چشمی را که مفتون رخت بود

کنون گوهر فشان بگذار و بگذر

در افتادم به گرداب غم عشق

مرا در این میان بگذار و بگذر

به او گفتم:حمید از هجر فرسود!

به من گفتا:جهان بگذار و بگذر
حمید مصدق

هویدا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 03:34 ب.ظ hoveida2423.blogfa.com/http://

«نامهربـــــانی ها»
چنان بیزارم از این زندگیِ سردِ تکراری
که راضیم به مرگِ خویش،تا کی رنجِ بیماری؟
چنان در خویش بشکستم که تا عرشِ الهی رفت
صدای استخوانم در سکوتِ خویشتن داری
به شلاقِ غمِ نامهربانی ها مرا کُشتند
نمیدانی چه دشوار است،دردِ بی کَس و کاری
نه کَس ما را نه ما را کَس،هنوزم ساده و تنها
شبی مستم،شبی هشیار،نه دارم دل نه دلداری
لباسِ کهنه میپوشم،قبای کد خدایی سوخت
به باطن شمعِ شب هایم به به ظاهر رِندِ بازاری
به عشقت سینه ام چاک است،نمیدانی چه غمناک است
نصیبم ذره ای خاک است و حقّم رنجِ بیماری
میانِ این همه گُل سر برون آورده ام چون خار
نگارا می روم زین جا اگر از بودنم خاری
مکن آشفته حالم را،مکن غمگین خیالم را
که بشکستند بالم را و کِز کردم به بی عاری
حکایت های بی پایان...چه خطی دارد این دفتر
بیا درکِ هویدا کن بسا دارد گرفتـاری
محمدرضا یعقـــوبی سورکی«هویدا»

سهیلا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 01:19 ب.ظ http://totem.blogfa.com

سلام وبگاه ارزشمندی دارید. برخی اشعاری که پست کردید خواندم و حقیقتا فیض بردم. مانا باشید.

نقد و بررسی تخصصی چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 12:57 ب.ظ http://mtlc.blogsky.com

سلام
وبلاگ خوبی داری.
اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم.
وبلاگ منو با نام نقد و بررسی تخصصی لینک کن شما لینک شدید.
http://mtlc.blogsky.com

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد