کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کاش کسی باشد

دلم می خواست کسی باشد

که مرا "بلد" باشد.

بلد بودن مهم تر از عاشق بودن

یا حتی دوست داشتن است.

کسی که تو را "بلد" باشد

با تمام پستی بلندی هایت کنار می آید

 می داند کی سکوت کند

 کی دزدکی نگاهت کند

کی سرت داد بزند

و کی در اوج عصبانیت

 محکم در آغوشت بگیرد

کاش کسی باشد

که مرا "بلد" باشد.

 

"ارمغان مهدیقلی"


دلتنگ توأم

دلتنگ توأم

و قطره قطره ی اشکم

دانه دانه ی پرنده هایی ست

که از قفس دلم

رها می شوند

 

چیزی  در درونم

فرو می ریزد

خالی می شوم

شور می گیرم

مست می شوم

عشق می نوشم

 

و در نزدیک ترین دورِ دنیا

همین جا

در حصار بی قراری های هر روزم

تو را نفس می کشم

 

"سارا قبادی"


خسته ام از سکوت

پیشانی ات را

به پیشانی ام بچسبان

و در چشم هایم خیره شو

خسته ام از سکوت

این بار می خواهم

دوست داشتن را

روی لب هایت فریاد بکشم...

 

"سارا قبادی"


بیا، ولی بی صدا

بیا

ولی بی صدا، آرام

بنشین و نگاهم کن

که چطور با تو قدم می زنم!

چطور دستت را گرفته ام

ببین چگونه با تو به دنیا فخر می فروشم!

بیدارم نکن

بگذار زندگی کنم با تو!

 

"حامد نیازی"

آغوش تو

تن زده ام آغوشت را

چقدر به من می آید

رنگش

جنسش

و اندازه اش

که به قد تمام بی کسی هایم

بر دلم نشسته است!!

 

"سوسن درفش"


لاله زار

لاله زار،

لب های توست

تهران

بی دلیل برای خیابان های َش

اسم انتخاب می کند ...

 

"نیما معماریان"


مرا باز گردان

کسی با سکوتش،

مرا تا بیابان بی انتهای جنون برد

کسی با نگاهش،

مرا تا درندشت دریای خون برد

مرا باز گردان

مرا ای به پایان رسانیده

- آغاز گردان!

 

"حمید مصدق"


بی‌تابی

بی‌خوابی‌ام را

یک شب در آغوش تو چاره می‌کنم!

عشق من

بی‌تابی‌ام را چه کنم ...؟

 

"عباس معروفی"


مرا به سینه ات بفشار

آن قدر مرا به سینه ات بفشار

که ضربان قلبم

بر پوست تنت نقش ببندد

تا آیندگان

از سنگواره ی سینه ی تو بدانند که

زنی تو را

بی وقفه عاشق بوده است!

 

"روشنک آرامش"


من صبورم اما ...

من صبورم اما

به خدا دست خودم نیست اگرمی رنجم

یا اگر شادی زیبای تو را

به غم غربت چشمان خودم می بندم

من صبورم اما

چه قدَر با همه ی عاشقی ام محزونم

و به یاد همه ی خاطره های گل سرخ

مثل یک شبنم افتاده ز غم مغمومم

من صبورم اما

بی دلیل از قفس کهنه ی شب می ترسم

بی دلیل از همه ی تیرگی رنگ غروب

و چراغی که تو را از شب متروک دلم دور کند

من صبورم اما

آه، این بغض گران

صبر چه می داند چیست.

 

"حمید مصدق"


بال های من

دلگرمی های تو

بال های منند

چیزی بگو

گاهی چنانم بی تو

که عبور سایه ای از کنارم

 نگرانم می کند.


"شمس لنگرودی"


+ اصل شعر در ذیل آمده. نمی دونم کدام آدم خوش ذوقی تغییرش داده اما این تغییر مثبت بوده و من هم پسندیدم. استفاده از سایه بجای گربه لاغر!

برای رعایت در امانت اصل شعر را هم قرار دادم:


دلگرمی های تو

بال های منند

چیزی بگو

گاهی چنانم بی تو

که عبور گربه ی لاغری از کنارم

 نگرانم می کند.


"شمس لنگرودی"


صبح در چشمان تو زیباست...

به آسمان سلام کن

به خورشید لبخند بزن

عزیزنم

با فنجانی عشق

صبحت را آغاز کن

برخیز

ببین روبرویت نشسته ام

صبح در چشمان تو زیباست...


"عرفان یزدانی"


حفره

رفتنت

حفره‌ ای در من ایجاد خواهد کرد

که تابستان و زمستان

از آن سوز می‌آید؛

با اینهمه آغوشت را بردار و برو

هرجای دنیا را که خواستی گرم کن!

پرندگانی هستند

که ترجیح می‌ دهند

پای عشقی که ریشه دارد

از سرما یخ بزنند.

 

"مژگان عباسلو"


پیله ی شعر

برای مجله شعر نمی‌نویسم
در شبِ شعر ها شرکت نمی‌کنم،
به نگاه منتقدها اهمیت نمی‌دهم
پیله ای از شعر می بافم دورِ خود
بی آرزوی پروانه شدن!
و در سلولِ خود ساخته می‌میرم
به امید آن که ابریشمش
شالی شود
بر شانه های تو...!

 

"یغما گلرویی"

از کتاب: باران برای تو می بارد


تلنگر نگاهت

یک روز میان تلنگر نگاهت

تو را از خودت قرض می گیرم

کنار خودم می نشانم

و یک عمر

با نگاهت درگیر می شوم

یک روز میان این عصرهای خسته

میهمان دلم می شوی

من برایت چای می ریزم

و تو لبخندهایت را توی دلم می ریزی...

راستی بگو

حال عصرهای دلت خوب است!؟

 

"مریم پورقلی"


تو عزیز خدایی!

تو عزیز خدایی!

و آرزوی کسی در این دنیای بزرگ

که هـر روز صـبـح

بـه شوقِ دیدن تـو چشـم هایش را بـاز می کند!

هر روز صبح خندان تر باش!

آرام تر

مـهربـان تـر

بخشـنـده تر

صبورتـر

باگذشـت تر

حواست بـه نگاه خدا باشد

که چش‍مش بـه زیباتر شدن و لـایق تر شـدن توست!

صبح یعنی لبخند

لبخند یعنی تو

تو یعنی اوج خلقت

صبحت بخیر...

 

"احمد نوری"


آغوش قدیمی

عجیب نیست که دستهایت

هجوم عمیق آرامشند هنوز

عجیب نیست که همیشه

با آن چشم های آشنا

مرا می بری به روشنی

به زندگی

به همهمه ی گنجشک ها

به نرگس و پامچال، به بهار

و تمام اینها را

فقط من می فهمم

منی که می دانم

نفس کشیدن

در حریم امنِ آغوشی قدیمی

چگونه ترتیب فصل ها را به هم می ریزد!

 

"نیلوفر حسینی خواه"


خنک آن قمار بازی

خنک آن قمار بازی

که بباخت آنچه بودش ...

بنماند هیچش الا

هوسِ قمار دیگر ...

 

"مولانا"

(بخشی از غزل شماره 1085)


باران که می بارد

باران که می بارد

دلم می خواهد

پروانه شوم

و از پیله ی خود بیـرون بیایم

تارهای تنیده ام را

بشکافم و

پرواز را بسوی آغوش تو

آغاز کنم

شاید...

مسیر خوشبختی

میان بازوان تو باشد.

 

"فریبا دادگر"


نام تو

در صدا کردنِ نام تو

یک "کجایی؟" پنهان است...

یک "کاش می بودی"

یک "کاش باشی"

یک "کاش نمی رفتی"

من نامِ تو را

حذف به قرینهء این همه دلتنگی و پرسش

صدا می زنم ...

 

"علیرضا روشن"