هر روز...
انرژی زیادی صرف میکنم
تا باورم نشود رفته ای...
مثلا هر روز...
رو به آینه می ایستم
رژ قرمز می زنم
تا پر رنگ تر ببوسمت...
لبخند هایم را گول می زنم
و وقتی نگاهم، به جای خالی دست هایت
روی شانه هایم می افتد
بغض هایم را تهدید می کنم
که اگر بشکنند
دیگر هیچوقت بر نمیگردی...
هر روز...
کفش هایم را میپوشم...
و به خودم قول میدهم امروز تو را ببینم!
هرشب...
به تو شب بخیر میگویم
و تظاهر میکنم....
سرباز برنگشته ی جنگی هستی
که هنوز تمام نشده!
که دوستم داری...
که جیب سمت چپ سینه ات
عکس کوچکم را بغل کرده است...
بعد باورهایم را میگذارم زیر بالشم
غلت میزنم تا گریه هایم را نشنوی...
به کسی نگو مخاطب شعر های غمگین من تویی!
شرم دارم زنی بفهمد
مرا در آغوش گرفته ای و...
عاشقم نشدی!
"اهورا فروزان"
گریه ها کردم با این متن ... چقدر غم داشت ! چقدر زیبا بود ... دست مریزاد نیما خان ! دلتون شاد....
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومیست
و «دوستت میدارم» رازیست
که در میان حنجرهام دق میکند
و من چگونه بیتو نگیرد دلم
اینجا که ساعت و
آیینه و
هوا
به تو معتادند..
..حسین منزوی..
نادرترینم!
دی صفت، غره به حسنش، نازو بازش، پرخاشگر
واحیلتا! مجنون اویم
مدتهاست در معبرش مدخو ی اویم
دلگذار تر از هر روز و دیروزم
دلشکسته تر از هر روزو هر روزم
رخ زیبایش، تطویل عمرم
لمس دستانش، تمدید مهرم
حجب و حیا و حیات و فرصت سوگند را فدای بودنش کردم.
حال این است آخِر پر دردم؟
از بودن و در آغوش کشیدنش راضی و خشنودم
از تباهی عمر و آهسته مردنم؛ مغرومو میبالم
پس خلق، بگویید کی میرسید فرصت زیبایم/
رحمان!
خدای مهربانم.
عاشق تر از این که هستم میمانم
دلگذارم که در کنارم نیست..
با تو این عهد را بستم
که جز تو رهی و همرهی نیست..