از دستهای من
جز این ثمری نیست:
گاهی ببارم
گاهی بمیرم
گاهی
اگر شد
در حیرت واژه ی دوست داشتن
تو را دوباره از نو بنویسم...
"نیکی فیروزکوهی"
تو بعد از کشف الکل،
شاعرانه ترین کشف بشری
من از سرودن تو
مست می شوم...!
"کامران رسول زاده"
همه چیزش
از صبح شروع می شود
روز و من،
از تو،
با صدایت،
که می گویی صبح است،
بلند شو، تا ببوسمت...
"عرفان یزدانی"
...
به دست های تو
وقتی دگمه ی پیراهنم را می دوزند
یک سر سوزن شک ندارم
وقتی کمک می کنی بارانی ام را بپوشم.
دست های تو روی شانه هایم با منند
در خیابان های شهر رهایم نمی کنند
دست های تو وُ
چتری که برایم خریده ای
باران های وحشی زیادی را متمدن کرده اند.
دست های تو
ماهرند
یک شهر دم گرفته را
بدل به نوشیدنی می کنند.
وقتی شکر را
در لیوان شربت هم می زنی
در من
مسائل زیادی شیرین می شود.
"حسن آذری"
(بخشی از شعر بلند انتقال وراثت / تیرماه 1392)
عشق
قصهای بود که مادر بزرگ
شبهای زمستان برایم میبافت:
یکی از رو، دو تا از زیر،...
بالاپوشی که هیچگاه گرمم نکرد!
"رضا کاظمی"
باد پرسه می زند تا نان را از منقار تُرد گنجشکان برباید،
دخترانِ شالیکار پنهان می کنند دلهاشان را در سبد چای
و ما همچنان از مردگان ِ پیر، غول های جوانی می سازیم
و غول های جوان را
به قامت ِ مردگان پیر کوچک می کنیم تا همسنگِ گور شوند!
باد پرسه می زند،
ماه چکه می کند از گلوی گنجشک
و من گریه ام می گیرد،
در این جغرافیای خسته ی بلاتکلیف
که دامن پرخارش را تا آخر دنیا کشیده است
گریه ام می گیرد
نه برای رفتار متروک ابر
یا روزنامه های عصر
یا جمعه های دیوانه،
برای تنهایی، تعمید، دانایی، عشق،
شادمانی ِ از کف رفته،
برای ماهیان
با آن پوست ِ پولک پولکشان
که به رودخانه نیامده اند
و برای هر آنچه به زندگی پیوندمان می دهد.
حالا تو سبب گریه ی مرا می دانی
و می دانی که هیچ چیز به قدر خنده های تو،
نوزاد ماهیان و گلی که به سپیده دمی می شکفد
خوشبختم نمی کند.
"محمد رضا رحمانی"
------------------------------------------------------
+ دکلمه بسیار زیبای این شعر را با صدای شاعر از اینجا دانلود کنید.
از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / سال 1385 / آهنگساز: پیروز ارجمند
+ دانلود سایر دکلمه های محمد رضا رحمانی
...
آوازهای تو جهان را پاکیزه می کنند
آواز تو
گنجشک های زیادی را محلی کرده است
آوازهای تو در دستگاهیست
که خون را به گردش می برد
-آوازهایت
در خون آدمی رسوب می کنند
در هسته ی سلولها رسوخ می کنند-
خونم را به هر که اهدا کرده ام
شنیده ام
دلتنگ آوازهایی غریب شده است!
...
"حسن آذری"
(بخشی از شعر بلند "انتقال وراثت" / تیرماه 1392)
محبوب من
از من بگذر
و به فردایی بیندیش که درهای زندگی را
در فصلی جدید به روی تو باز میکند
بعضی چیزها را باید عاشق شوی تا بفهمی
بعضی چیزها را شاید هرگز نفهمی!
محبوب من
عادت، عشق نمیآفریند
وابستگی، پایبندی نمیآورد
باید دل بسته شوی
باید سرسپرده شوی
محبوب من
از من بگذر
من از فردا در سوگ چهارشنبههای خاکستری
در سردترین جادههایی که از آن عبور خواهم کرد
به یاد تو زیتون میکارم
قلب من به شکستنهای بیدلیل عادت دارد
من بیبهانه عاشق میشوم
و بیبهانه میشکنم
محبوب من
از من بگذر.
"شهره روحبانی"
(بهمن 94)
ستارههایم را باور کن
در شبی نیمه مهتابی
که با یاد تو سحر میشود
من از بیکران آسمان
در این شب تاریک
برای تو ستاره میچینم
ستارههایم را باور کن
...
خدا میداند کابوسهای من
تا چه اندازه هولناکاند
من از ترس نبودنت تا صبح
چراغ خانه را روش میگذارم
و مهتاب میچینم
برای بستری که تو دیگر در آن نیستی
...
"شهره روحبانی"
(بهمن 94)
لبخند نمی زنی
و پنجره بی چاره می میرد
و شعر
بی چاره و با کتِ پاره دور می شود...
لبخند می زنی
و جان، جانانه نیست.
و عشق
آی عشق
چه بی چاره جان نمی گیرد!
"مهدیه لطیفی"
(اسفند 94)
+ میلادت مبارک خانم لطیفی عزیز
می خواهم
تمام شهر را باخبر کنم
که بدانند
صبح بخیرهایت
با من چه می کند
عجب آشوبی می شود دلم...!
"لیلا صابری منش"
یه روزی دست زمونه
ما رو کاشت با مهربونی
پیش هم مثل دو دونه
ما تو باغ مأوا گرفتیم
بارون اومد پا گرفتیم
دوتایی تو خاک باغچه
ریشه کردیم جا گرفتیم
غافل از رنگ گلامون
غم فردای دلامون
توی خاک زیر یه بارون
توی باغ روی زمین
گل اون شد گل سرخ
گل من زرد و غمین
گل اون گلهای شادی
گل من گلهای درد
اون تو گلخونه ی گرمِ
من اسیر باد سرد.
"ابراهیم شکیبایی لنگرودی"
+ دانلود آهنگ "دو دونه" با صدای مرجان، از البوم "خاطره ها"
مرجان
به تو نزدیک می شوم
لب روی تن ات می گذارم
اما هیچکس نمی فهمد
خودم را بوسیدم
یا تو را!
گفته بودم قبلا:
که به برکه ها شبیهی.
"حسن آذری"
انگشتانم
از کار افتاده اند
آنقدر که آمدنت را مشق کرده اند!
چشمانم
تار می بینند
آنقدر که انتظارت را
خیره مانده اند!
پاهایم
ناتوان شده اند
آنقدر که
عشقت را ایستاده اند!
قلبم
اما
هنوز تند می تپد
تا وقتی که هستی
و عطر نگاهت را به آفاق می پاشی
دوست داشتنت
هم چنان در رگ هایم جاریست...
"سارا قبادی"
به جز زیبائی ات
چیزهای زیادی هستند
که باید انتقال بدهی
وراثت را از لبخندت شروع کن
از شکل لبهایت
به وقت بستن زخمم...
...
"حسن آذری"
(بخشی از شعر بلند انتقال وراثت / تیرماه 1392)
از کتاب: بادها کجا می میرند
مشخص نیستند
نه جای زخم هایت
نه آنان که زخمت زده اند
به برکه ها می مانی عزیزم
و هر سنگ که زخمی ات می کند
در تو آرام می شود.
زخم ها زیباترت کرده اند...
چون برکه ها
که با سنگهای خوابیده در بسترشان
زیباترند.
"حسن آذری"
از کتاب: بادها کجا می میرند / نشر نیماژ / چاپ اول 1393
سلام می گویم پنجره ها را
سلام می گویم کوچه ها را
کوچه به کوچه تو را در ترانه هایم می خوانم
کسی نمی آید پنجره را به رویم بگشاید
کسی که پنجره را رو به کوچه بگشاید
انگار کوچه های شهر غمگینند!!
و من دوباره تو را عاشقانه می خوانم
تو در کدام پنجره نشسته ای که من نمی بینم!؟
تو با کدام پنجره رفیقی که من نمی دانم
سلام می گویم ...
تمام پنجر های شهر را سلام می گویم ...
"ابراهیم شکیبایی لنگرودی"
برگرفته از وبلاگ:
http://www.lakoibaran.blogfa.com
بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش
ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی آنرا را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام
می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا… ؟ منزل کجا… ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست
«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر گرفت
آه… آری… این منم… اما چه سود
«او» که در من بود دیگر نیست، نیست
می خروشم زیر لب دیوانه وار
«او» که در من بود آخر کیست، کیست؟
"فروغ فرخزاد"
از مجموعه: دیوار
+ دانلود دکلمه شعر "گمشده" با صدای خانم "آ.رها"