تو را حوالی امروز خواهم بوسید
بی ترس، بی دلهره
در میان ازدحام عقربه ها
تو را خواهم بوسید
کشنده!.. مرگبار!
تو را خواهم بوسید، چون شراب.
میرقصم در تو...
تو را خواهم بوسید، مثل اردیبهشت
تو را خواهم بوسید
مثل آتش، وقتی به خرمن گندم تنت افتاده!
هر چه بدوی و دور شوی بیشتر گر می گیری !
تو را خواهم بوسید مثل باران
تو را خواهم بوسید
مثل همین شعر...
پس تسلیم باش
چشمهایت را ببند
تو با همین بوسه جاودانه ای
در همین شعر !
"حامد نیازی"
:
تو را برای
وفای تو دوست می دارم!
وگرنه دلبر ِ پیمان شکن
فراوان است...
((معینی کرمانشاهی))
بسیااااااار زیبا
سلام.خیلی قشنگ بود مرسی
شعرهای زیبایی رو جمع اوری کردین...خوشحال میشم وبلاگ منم سری بزنی و باهم تبادل لینک کنیم .مرسی
بی چتر ترین نوازش بارانی
بر این تنِ خسته عشق , می پوشانی
من صبح به صبح از لبت مینوشم
تو سرگلِ چایِ سبزِ لاهیجانی...!
((علی صفری))
مرا نکاوید
مرا بکارید
من اکنون بذری درستکار گشته ام
مرا بر الوارهای نور ببندید
از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
گوش هایم را بگذارید تا در میان گلبرگ های صدا پاسداری کند
چشمانم را گل میخ کنید
و بر هر دیواری که در انتظار یادگاری کودکی است بیاویزید
در سینه ام بذر مهر بپاشید
تا کودکان خسته از الفبا ، در مرغزارهایم بازی کنند
مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشته ام
سخنی نوشتم که دیگران با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشته ام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که در زیر سایه درختان معیوب باشم
جای من در کنار پنجره هاست
((احمد رضا احمدی))
بس کنید این متن های نو را که نام شعر بر آن نهاده اید شعر بی قالب متن است . متن نو متن پست مدرن . نه شعر
صد بار توبه کردم
شُستی و من شکستم
بخشیدی و نگفتی
دیگه نیا سراغم
از هر کی رنجی دیدم
قصد و نشونی دیدم
از تو ولی ....خدایا
چیزی به جز محبت .....
من بخدا ندیدم
دنیا شبیه شطرنج
یا شایدم یه بازی
سرباز و اسب و فیلی
شاه و وزیرِ بـــــوقـــــــــــی.....
صندوقکی دمورو
و آلونکی یه متری
خب اخرش همینه
دو دو شدیم مساوی ?؟?؟
حالا بگو خدایا
با هافبکات چطوری ؟
چند رهن و چند اجاره
یک بـــــــــــــــــــاز و دمــــــــ؟
زیــــــــــــــــــــــــاده
اصلا ولش خدایا
اینجا یکم شلوغه
میرم سکانس بعدی ....
همسایه ها میگفتن :
این در همیشه باز
شب تاریکی نداره ؟
روزاش یکی دو سال ؟
راستِ میگن، که هرچی
اینجا بخوای زیاده
دلم میخواد همیشه
مستاجرت بمونم
واسه خودت بخونم
شعرم که دلنوشتس
اینو خودم میدونم
تا صبح غزل نوشتم
هی خط کشید رو قلبش
گفتش صدای بخشش
باید شکسته باشه
مشت قنوت چشماش
باید خمیده باشه
حالش اگه گرفته
با سوژه های دیروز
فردا پر از قنوت
شاید رسیده نوروز !