...
به دست های تو
وقتی دگمه ی پیراهنم را می دوزند
یک سر سوزن شک ندارم
وقتی کمک می کنی بارانی ام را بپوشم.
دست های تو روی شانه هایم با منند
در خیابان های شهر رهایم نمی کنند
دست های تو وُ
چتری که برایم خریده ای
باران های وحشی زیادی را متمدن کرده اند.
دست های تو
ماهرند
یک شهر دم گرفته را
بدل به نوشیدنی می کنند.
وقتی شکر را
در لیوان شربت هم می زنی
در من
مسائل زیادی شیرین می شود.
"حسن آذری"
(بخشی از شعر بلند انتقال وراثت / تیرماه 1392)
بیگ لایک
دعوتیدبه کانال من
@sevda13400
از منزل کفر تا به دین یک نفس است
وز عالم شک تا به یقین یک نفس است
ایـن یـک نفس عـزیز را خـوش مـیدار
کز حاصل عمر ما همین یک نفس است
((خیام))