کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو را چگونه بنویسم

شرح تو با سی و دو حرف

مگر ممکن است
تو را چگونه بنویسم

که همه بدانند
زمان در حضور تو شروع می شود!
چشمهایت را نبند
پیدا نمی شوم
باور کن.
درد من بزرگتر از ترانه های مدرنی‌ست
که گوش می کنی
هر بار که دیوار حوصله ات خراب می شود
روی ثانیه های لنگان آنجا،
دوست دارم بدانی
اینجا دلم شور می زند
و نگاهم آرام ندارد
به خودم اطمینان می دهم
باز پیراهن کرم قهوه ای پوشیده ای
و زمزمه دوست داشتنت را
بزرگتر نجوا می کنم.

 

می دانی
برای فهمیدن مروارید تنت
دریا کافی نیست
نگاهت معنای آب دارد
و چشمانم هر بار در تو می رقصند.
ای کاش می توانستم
تمام لحظات را
در حکومت تو سند بزنم.
چقدر دلتنگ صدایت هستم.
حرف که می زنی
دریا عقب می رود
و دامنش را زیر پایش جمع می کند.
بعد از تو هیچ چیز نیست!

مانده ام تنها روی پاهایم.


هر روز برمی گردم
کلید را می زنم
خانه ام روشن می شود
چند اندوه را می پزم
می نشینم و یک دل سیر
تشنه ی همان لعل آب دار تو می شوم
می مانم!
لبت بود دیدم
یا انار بود
که هرچه از خدا می خواستم
در لب های تو بود. 

 
می دانی
وقتی به صورت قشنگت
خیره می شدم
با لمس شراب رفیق میان انگشتانت
درد سالیان دور را

فراموش می کردم
توصیف تغیر من در کنار تو
آسان نیست
به گاه از تو نوشتن
هر بار گم شده ام.
وقتی تو را می نویسم
انگار قهوه ی تلخی را می نوشم
تلخ تلخ! آرام می شوم
و حس کردن بهار پیش از آنکه برسد
نمی دانی چه حالی دارد.


برای تنهایی،

نوشتن از تو را برگزیدم
تو عشق من هستی
چگونه پنهانت کنم و نمیرم!
موهایت را می بینم
در باد به پرواز درآمده است
کنارت تماشایت می کنم

 
قرار است
خورشید به روی زمین چکه کند
دریا و کوه آتش بگیرند
اما تو حرف می زنی
و من غرق صحبت توام
با تو همیشه بیدار می مانم
با تو حرف می زنم
چرا بخوابم

می گویند

همه چیز به زودی تمام می شود
اما من در این گیرو دار
پیمانه ای می جویم
تا تو را عیار زندگی کنم
هرگز نمی میرم
اگر حتی یک پیمانه
تو را زندگی کرده باشم.


"حسن خالندپور"

(آذرماه 1391)

برگرفته از وبلاگ شاعر:"می زار"

 

نظرات 4 + ارسال نظر
تنها دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 08:41 ب.ظ

بعضـــی از سردرد هــــا نـــــــه با چایی خوب میشه نه با ژلفن
و نه حتی بــا خواب!
بعضی از سردرد ها فقط با دیدن اون دو تا چشای تو خوب میشه ...

واقعا

تنها دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 07:54 ب.ظ

عالی بودمرسی

گاهی وقتها کمی خودخواه بودن چیز بدی نیست. اگر دیگران را عادت بدهی که همیشه آب میوه ی مانده ی ته دستگاه آب میوه گیری سهم تو باشد یا کتلت زیادی برشته شده، یا بدمزه ترین آب نبات مانده در ظرف شکلات یا هر چیزی که دیگران دوستش ندارند؛ به مرور این می شود سلیقه ات، میشود سهمت! هیچ کس هم نمی گوید:"آه چه موجود فداکار و دیگر دوستی". بد نیست گاهی برای خودت بهترین و خنک ترین نوشابه ها را باز کنی. چرا سهم تو نرم ترین بالش نباشد یا بهترین یادگاری از سفر، یا سرگل غذا یا حتی ساعتی از برنامه ی دلخواه تلویزیونی؟ گاهی باید مثل ملکه ها رفتار کرد. باید به دیگران فهماند در وجود هر زنی یامردی غیر از یک موجود فداکار همیشه قانع، ملکه وپادشاه ای زندگی می کند که گاه باید عصای سلطنتش را بالا بیاورد محکم و شق و رق بر زمین بکوبد تا دیگران یادشان بیاید قرار نیست همیشه سهم تو از پست ترین چیزها باشد. یادت باشد تو ملکه وسلطان زندگی ات هستی. سلطان قلبها، نه فقط مسکن و مرهم دردها.

موافقممممم
قشنگ بود. مرسی

رویا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:46 ب.ظ http://dokhtareroyaei.blogfa.com/

نیلو فر دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:52 ب.ظ

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد