سنتورها، عودها، ویلن ها، عودها
در دلشان ساز می زنند
تا به محض رسیدنت
خود به صدا درآیند.
ای بهار
سرمنشأ بی پایانت کجاست
تا نوشان نوشان بیایم
و در منزلت آرام گیرم
پل هایت کجاست
تا از تلاطم این برف بگذرم.
جاده ها
به نیت دیدنت
راهی شهرها می شوند
نمی یابندت، دور می شوند.
کندویت کجاست
تا زنبورانم
از شکوفه گیلاست پر کنند.
سوزن بارانت کجاست
تا زخم زمستام را بدوزم.
من به بوی تو برخاستم
و از حرارت بیداری دارم کور می شوم.
شادی هایت را
بر صورت من بریز فروردین من!
و اضافه هایش را
پست کن برای کسی که بهاری ندارد.
...
"شمس لنگرودی"
از کتاب: حکایت دریاست زندگی / سنتورها
--------------------------------------------
پی نوشت: ساعت 6:30 عصر، کتاب را ورق زده و این شعر زیبا را می خوانم. حیفم آمد با دوستانم به اشتراک نگذارم. در اوج پرکاری و کم وقتی شروع کردم به تایپ... -بنظر می رسد که این شعر برای اولین بار در فضای مجازی در این وبلاگ منتشر می شود.- تقدیم به همه دوستان نازنینم و آنها که شعر خوب را درک کرده و لذت می برند... درود بر قلم زیبای استاد شمس لنگرودی.
عالى و زیبا
سلام
شعر زیبای بود
من اشتباه می کنم
یا تلاطم
؟؟؟
اصلاح شد. درود بر شما و حسن توجه تان
زخم زمستان ؟ یا زخم زمستاتم را ؟
اصلاح شد. ممنون
ﮔـــﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ...
ﺍﺯﮐﻪ, ﻧﻤـــــﯿﺪﺍﻧﻢ ....
ﺍﺯﭼﻪ,ﻧﻤـــــــــﯿﺪﺍﻧﻢ ..... ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺩﺭﺩﯼ ﺑﺮ ﻣﻦ
ﺳﻨﮕـــﯿﻨﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ،ﮐــــﻪ ﻧﻤــﯿﺪﺍﻧﻢ ﺩﻟــﯿﻠــﺶ
ﮐﯿﺴﺖ, ﭼﯿﺴﺖ ...
ﺑﯽ ﺣــــــﺲ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ... ﺧـــــــﺴﺘﻪ ﺍﻡ ... ﺍﺯ ﺗﻤـــــﺎﻡ
ﺟﻬـــﺎﻥ .... ﺩﻟـــــــــﻢ ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ،
ﻭ ﺍﻧﺪﮐﯽ آﺭﺍﻣـــــﺶ.... !!!!
گفتند اَشکــــــ بریز ، خالی میشوی....
خالی که نشدم هیچ....
پُر شدم از بی کســــی!
دلبرم رفت و نگاهم در پی اش بیمار شد
عشق خود از من گرفت و همدمم دیوار شد
عاشقش بودم ولی با رفتنش احساس من
در کنار پنجره با یاد او آوار شد
کاش گاهی بگذرد از کوچه ی دنیای من
عمر من پایان گرفت و حسرتم دیدار شد
این دل دلخسته و عاشق در این دریای فکر
عاقبت تنها شد و پیشانی اش تب دار شد
در تب عشقش مداوم سوختم اما دلم
با همه عاشق کشی هایی که کردم در پی ات
پشت سر گفتی فلانی فاقد رفتار شد
کاش قاضی حد زند این عاشق وابسته را
تا که شاید عقل من از خواب شب بیدار شد
صـــداے قــلبــم مـے پــیچـــد در اتـــاق ،
هــیــچ ڪــس بــاور نــخــواهـــد ڪـــرد
رگــــ هــاے مـــن بــه جـــاے نــبــض
بــغـض دارنـد . . .
رگــــم را بــزنــم اشــڪـــ مــــے آیــد !
ڪــــجـــاے دلــــم دســت گـــذاشـتـے . . .
ڪـــه هــر چــه آه مــے ڪـشــم ، شـڪــل انـگـشـتـان تـــو مــے شـــود
چشمهایم را
این سرخیِ دوردستِ دیروقت نمی فهمد
و پرنده ها به مسیر نگاهم در آسمان
نوک می زنند
باید
به خانه ام برگردم
من سهم زیادی از این آسمان ندارم
و پرنده ها
بدون پنجره به رسمیتم نمی شناسند
من شاعری خانگی ام
با حرفهایی بزرگتر از دهان قرص پنجره هایم
و میله ها
ادامه ی منطقیِ استخوان دستهای منند
باید به خانه برگردم
پنجره ام را بردارم و بروم
غروبِ غمگین تری نشانش دهم
و پرنده ای را که هر غروب
قفسش را به منقار می گیرد
غم قشنگی داشت. مرسی
تو مرا
آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
بکنم دل ز دل چون سنگت ..
تو خیالت راحت ..
می روم از قلبت ..
می شوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ..
و به خود می گویی:
باز می آید و می سوزد از این عشق
ولی ..
بر نمی گردم نه...???
خـבایـــــا!!!
دستانم را زבم زیر چانـﮧ ام .....
ماتـــــ و مبهوتــــــ نگاهتــــــ میکنم .....
طلبــــکار نیســـتم....
فقـــط مشـــتاقم بـבانم تــﮧ قصـــﮧ چـــﮧ میکنـے بامــטּ؟؟!!
عاشق این شعر استاد لنگرودی هستم:
آرام باش عزیز من ... آرام باش
حکایت دریاست ، زندگی
گاهی درخشش آفتاب ، برق و بوی نمک ، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می رویم ، چشمهایمان را می بندیم ، همه جا تاریکیست
آرام باش عزیز من ... آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می آوریم
و تلالو آفتاب را می بینیم
زیر بوته ای برف
که این دفعه
درست از جائی که تو دوست داری طالع می شود ...
شمس لنگرودی
عااااالیه
اضافه هایش برای من که بهاری ندارم...
انتخاب زیبایی بود.
پر از حس خوب بود
عالی بود. ممنون :
چقدر زیباست این سروده..دلنشین و پر احساس..
ممنون از حسن انتخابتون
ممنون از حسن توجه ات نیلوفر خانم
تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم
" حریمتــــــــــ "... وقتے شڪستــــــــــ ڪہ او ، " حرمتتــــــــــ " را بـــــہ "حــــــــــرم" دیگرے فروخت...!!!
دنبال "حرمســــــــــرا" بود ...!!!
ایراد از " حریم " تو نبود...!!!
بر ،،، " حریمت" حرام کن هر حرام " چشمــــــــــے" را..."!!!!"
دوتا عاشق زیر بارون
یکیشون خیس
یکیشون نیس
◀ ﮔﻴﺮﻡ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﮕﻮﻳﻨﺪ:
◀ ﻣﺎ ﻣﺎﻝ ﻫﻢ نیستیم▶
◀ ﻣﺎﺑﻪ ﺩﺭﺩ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﻳﻢ ▶
●گیرﻡ ﺑﺮﺍﻱزیریک سقف رفتن ♥ ﻋﺸﻖ ♥ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﻣﻌﻴﺎﺭ ﺍﻳﻦ جماﻋﺖ ﺑﺎﺷﺪ . . .
● ﮔﻴﺮﻡﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ بدون سندحرام باشد . . . ﻋﺠﻴﺐ ﺑﺎﺷﺪ . . . ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ
◀ﻣﻦ ﺍما . . . ﮔﻴﺮ ﺍﻳﻦ ﮔﻴﺮﻫﺎ ﻧﻴﺴﺘﻢ▶
↔ﻣـــــــﻦ ﺗﺎ ﺃﺑﺪ ↔ ﮔﻴﺮ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮﺍﻡ!
♥ﮔﻴﺮ ﺩوست داشتنتَ ♥
" عشق " مانند " پیانو " است ...
ابتدا باید نواختن را بر اساس " قواعد " یاد بگیری ...
سپس قواعد را فراموش کنی و با " قلبت " بنوازی ...
قشنگ بود. مرسی
ﺯ ﺗﻤــﻮﻡ ﺩﻧـﯿﺎ . . .
ﯾـﮏ ﻧﻔــﺮ ﻫﺴـــﺖ . . .
ﻧـﻤﯽ ﺧــﻮﺍﻫــﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺑﻤــﯿﺮﺩ . . .
ﻣـﯽ ﺧﻮﺍﻫــﻢ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺯﻧﺪﮔـﯽ ﮐﻨﺪ . . .
ﺑﺎﺧﺘﯽ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ . . .
“ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﻧﯿﺴﺖ ” ﯾﺎ ﻣﯽ ﺑﺮﯾﻢ ﯾﺎ ﻣﯿﻤﯿﺮﯾﻢ . . .
ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ . . .
ﺍﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎ ، ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎ . . .
ﻫﯿﭻ ﮐَﺲ ﻭ ﻫﯿﭻ ﮐﺪﺍﻡ . . .
ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺍﻡ ﺑﻪ “ ﺗﻮ ” ﺭﺍ ﺳﺴﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ . . .
" دووستت دارم " . . .
کاش یک نفر بود
که میگفت به من :
همه ی آنِ من از آن ِ تو وقتی که دلت می گیرد !
کاش ...
عالی بود خسته نباشید
لطف میکنید با وجود همه ی کاراتون بازم دوستانتون رو یادتون نمیره
بهار که می آید
می گرید
پاییز که می آید
می گرید
ابرِ در به در
زنده باشید
سلام بزرگوار
حداقل حداقل روزی دو سه باری به وبلاگ زیباتون سر می زنم تا از زیبایی های انتخاتون لذت برده و مستفیض شوم
بسیار بسیار سپاس و درود ................
ارادتمند : دریا
سلام
برقرار باشید
از لطف شما سپاسگزارم