«بهترین شعرهایی که خواندهام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-
درباره من
نام: نیما، .....................................................
متولد: 9 اسفند 54، ........................................
محل سکونت: تهران، .......................................
وضعیت تاهل: متاهل .......................................
ایمیل: nima_m406[at]yahoo[dot]com
...................................................................
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
...................................................................
ادامه...
و یک روز فهمیدیم «عزیزم» نام کوچک هیچکداممان نیست و شام خوردن زیر نور شمع چشمهایمان را کمسو میکند
سقف بهانۀ مشترکی بود که باید از هم میگرفتیم و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت به دو نیم میکردیم؛ نیمی با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی نیمی با سنگریزهها و صدفها و موجهای کوچکِ مصنوعی
ما دو حبابِ کنارِ هم بودیم که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن نفهمیم کداممان نابود شدهست.
شاخه گلی در دستانم
نم نم بارانی در چشمانم
و بغضی در صدایم
در خیابانی بی انتها
که پرنده ای
در آسمانش پر نمیزند
و درختانش
در برابر پاییز
سکوت کرده اند
باید منتظر تو باشم
در میان عابرانی که
هیچکدامشان شبیه تو نیستند ...
((محمد شیرین زاده))
خوشحال میشم اگه شعرای منم تو وبت بذاری
بعد از اینکه رفتی
میتونستم خیلی راحت فراموشت کنم
سیگارمو روشن کنم
و برم توی خیابون قدم بزنم
یا مثل خیلی ها برم بام شهر
یه کوشه بشینم و به یه نقطه خیره شم
اما میدونی من یک راست اومدم خونه
و همه اون چیزایی و که با چشام دیدم
رو کاغذ نوشتم
تا هیچوقت فراموش نکنم
روز هایی رو که عاشقت بودم ...
((محمد شیرین زاده))
زیبا و با معنا
بعد از مرگم
به جای نماز وحشت
برایم نماز باران بخوانید
می خواهم اولین شب تنهایی ام را
با لالایی باران
به خواب ابدی روم ...
((محمد شیرین زاده))
تو را در آغوش میگیرم
اما شبیه تراشی که مدادش را تمام خواهد کرد ،
غمگینم .
ستار جانعلیپور
جز روزگار من
همه چیز را سفید کرده برف.
شمس لنگرودی
ترسیده ای؟
از که؟
از جهان؟
من جهانت
از گرسنگی؟
من گندمت
از بیابان؟
من بارانت
از زمان؟
من کودکیت
از سرنوشت؟
من هم از سرنوشت می ترسم...
محمدماغوط
نجمه حسینیان
منم که دوستت دارم
نه مردی که دستش را به نردهها گرفته
نه باران پشت پنجره
منم که دوستت دارم
و غم
بشکههای سنگینی را
در دلم جابهجا میکند
غلامرضا بروسان
سپیدی موهایم را سر سری نگیـر
اینجـا خیلی وقت است که
بـرف نبـاریده.
میـلاد تهـرانی
عادت کرده ایم
آنقدر که یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان می پرد
و یک روز آنقدر صبح می شود
که برای بیدار شدن
دیر است.
لیلا کردبچه
من سردم است
و تمام رنگ های گرم دنیا را
زنان دیگری
شال گردن بافته اند...
لیلا کردبچه
و یک روز فهمیدیم «عزیزم»
نام کوچک هیچکداممان نیست
و شام خوردن زیر نور شمع
چشمهایمان را کمسو میکند
سقف
بهانۀ مشترکی بود
که باید از هم میگرفتیم
و تاریکیِ موّاج خانه را، به عدالت
به دو نیم میکردیم؛
نیمی
با ماهیانِ قرمزِ مصنوعی
نیمی
با سنگریزهها و صدفها
و موجهای کوچکِ مصنوعی
ما
دو حبابِ کنارِ هم بودیم
که میترسیدیم هنگامِ یکی شدن
نفهمیم
کداممان نابود شدهست.
لیلا کردبچه
نتـرس ! سگی که پارس می کند.
حتما که هار نیست !
ما آدم ها هم گاهی
از شدت تنــهایی
پاچه ی خودمـان را گاز می گیـریم !
رضا کاظمی
مرا ببوس
روزهای سختی در پیش است.
بگذار تو را،
کمی پسانداز کنم!
رضا کاظمی
دستت
نابینای مهربانی که
بریل نمی داند ، اما
دستم را خوانده ...
سارا شاهدی
تنهایی
قد بلندی دارد
یقه اش را بالا داده
و توی پیاده روها راه می رود...
گاهی جلوتر از تو
گاهی پشت سرت
فرقی نمی کند کجای دنیایی
جغرافیایم خوب نیست
تاریخ آمدن ات را بگو
سارا شاهدی
اوه ..اوه .. کااات.
انتخابهاتون همچون همیشه زیباست..
گاهی خاکستری ولی بسیار دلنشین..
ممنون از اینکه هستین
زنده باشی نیلو فر خانم
زیبا بود دوست من خسته نباشی