به خدا گفته ام زحمت نکشد
نه نیازی به زلزله هست
نه نیازی به سونامی
همین که تو هستی
همین که تو می خندی
بلاهای بزرگی اند
که جهانم را با خاک یکی کرده اند...
"مهدیه لطیفی"
---------------------------------------------------------
دفتر عشق:
صدای پای تو ...
خوشترین ترانه ست!...
زمزمه کن ... تشنه ی شنیدنم!
"ناشناس"
انسان ها آفریده شده اند که به آنها عشق ورزیده شود و اشیا ساخته شده اند که مورد استفاده قرار بگیرند!
دلیل آشفتگی های دنیا این است که به اشیا عشق ورزیده می شود و انسان ها مورد استفاده قرار می گیرند!
"نلسون ماندلا"
زنده خواهید ماند ...
۱۳۹۱/۲/۱۴ - پیرانشهر
دستم را اگر نگرفته بودی
چگونه می آموختم
در غیبت خورشید هم
می شود خندید ؟!
صدایت که ببارد
یک قطره ماه هم
در کاسه ی آبم بیفتد
کافی ست :
من نور می شوم …
"ماندانا زندیان"
حتی اگر بدانم فردا جهان نابود میشود،
باز هم درخت سیبم را خواهم کاشت .
"مارتین لوتر کینگ"
+ مارتین لوتر کینگ جونیور (Martin Luther King, Jr. ) (۱۹۲۹- ۱۹۶۸) رهبر سیاهپوست جنبش حقوق مدنی ایالات متحده آمریکا بوده است. مارتین لوتر کینگ در سال ۱۹۶۳ بهعنوان مرد سال ازسوی مجله تایم برگزیده شد و در سال ۱۹۶۴ بهعنوان جوانترین فرد جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. مارتین لوتر کینگ در ۴ آوریل ۱۹۶۸ در شهر ممفیس ایالت تنسی ترور شد.
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلن
به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یا
چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا
تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم.
"فاضل نظری"
----------------------------------------------------
شعر کامل:
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلن
به تو افتاد مسیرم که بمیرم
یک
قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم
و باید بپذیرم که بمیرم
یا
چشم بپوش از من و از خویش برانم
یا
تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم
این
کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است
من
ساخته از خاک کویرم که بمیرم
خاموش
مکن آتش افروخته ام را
بگذار
بمیرم که بمیرم که بمیرم.
"فاضل نظری"
عشق یعنی
از
من دور باشی
دکمه
های پیراهنت را
با
انگشت های من باز کنی..
از
تو دور باشم
چایم
را با لب های تو بنوشم
خوابم
را با چشم های تو ببینم
و
نفسم بسته به نفس های تو باشد...
عشق یعنی
سرم
را برگردانم،
تو
از فاصله های دور
برایم دست تکان بدهی...
و
من بی پروا
دستت
را بگیرم..!
"ناشناس"
+ این شعر زیبا رو اتفاقی در آرشیو شعرهام پیدا کردم و چقدر برام آشناست! تمام وبلاگم رو جستجو کردم نبود! و نت رو هم برای نام شاعرش گشتم پیدا نکردم!!!
تقصیر من نیست نازنین!
بی
خوابی های تو از سر فریادهایی ست
که
شعرهای من بر سرت می زنند
وگرنه
از دختر هزار ساله ی باران
جز
مشتی سکوت چیزی در نمی آید..!
کاش
هرگز شاعر نمی شدم
که
این شعرها به چشم های تو وفادارترند
تا خیال ترک خورده ی من..
کاش دیگر ننویسم
آخر
می دانی؟
من
از این دوباره نوشتن
دوباره
نخواندن
و
آن همه سکوت گره خورده ی محض می ترسم
با
توام جادوی بزرگ کلمات!
پاره
کن!
من
باز دارم می نویسم...
شعر از: وفا
+ وفا نازنین! مدت هاست ازت بی خبرم اما متن های عاشقانه ات هنوز در دفتر عشقم می درخشند. قلمت ماندگار
------------------------------------------------------------------
دفتر عشق:
تا دیدار تو
یک شیشه فاصله است
و من مثل ماهی
میانِ تُنگ و تُنگ میان دریا!
آه!
اگر بشکند این دیوار شیشهای...!
"ناشناس"
رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم،
بلکه در این است که کاری را که انجام می دهیم، دوست داشته باشیم.
"گابریل گارسیا مارکز"
با یاد دو چشمانت، میمیرم و میدانم
تا صبح قیامت من، از غیر گریزانم
پیمانه دوچندان کن، ای شاهد بازاری
من مست می ناب و بی دوست پریشانم
"محمد علی ناطقی"
برگرفته از وبلاگ شاعر
http://www.alinateghi.blogfa.com/post/123
یاد باد آنکه سر کوی تو ام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
در دلم بود که بی "دوست" نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود.
"حافظ"
به اندازۀ تمام شعرهای نگفته ام
به لب هایت بدهکارم
بوسه هایی را
که طعم شاتوت و شکلات می دهند
به اندازۀ وزن تمام کوله پشتی های پر از کتاب و دلتنگی
سنگینی سرم را
به شانه هایت
سبکی نفسم را
به گونه هایت بدهکارم
قلبت را به من بدهکاری
قدر تمام روزهای سکوت و بی خبری
نگاهت را
به اندازۀ تمام تیله های سبزآبی دنیا
بدهکاری به چشم هایم
صدایت را...
اما دیگر نمی خواهم
به این زودی ها بی حساب شویم...
می آیی تا آخر دنیا بدهکار هم باشیم؟
"بهاره بهگوی"
برگرفته از وبلاگ شاعر:
----------------------------------------------------
دفتر عشق:
راستش را بخواهى
امروز اتفاق خاصى رخ نداد
فقط حدود عصر
بارانِ کوتاهى بارید
امّا زار زار...
"ناشناس"
به اندازۀ تمام شعرهای نگفته ام
به لب هایت بده کارم
بوسه هایی را
که طعم شاتوت و شکلات می دهند
وزن تمام کوله پشتی های پر از کتاب و دلتنگی
سنگینی سرم را
به شانه هایت
سبکی نفسم را
به گونه هایت بده کارم
قلبت را به من بده کاری
قدر تمام روزهای سکوت و بی خبری
نگاهت را
اندازۀ تمام تیله های سبزآبی دنیا
بده کاری به چشم هایم
صدایت را...
اما دیگر نمی خواهم به این زودی ها بی حساب شویم...
می آیی تا آخر دنیا بده کار هم باشیم؟
"بهاره بهگوی"
برگرفته از وبلاگ شاعر:
----------------------------------------------------
دفتر عشق:
راستش را بخواهى
امروز اتفاق خاصى رخ نداد
فقط حدود عصر
بارانِ کوتاهى بارید
امّا زار زار...
"ناشناس"
فکرَش را بکن
چه مرگ قشنگی می تواند باشد!
تو از کوچه مرا صدا بزنی
و من از شدت ِ شوق
در و پنجره را با هم قاطی کنم!!
"داریوش حسن پور"
لبخند معصومت، دنیای آرومت
خورشید تو چشمات، قدرشو می دونم!
موهای خرماییت، دستای مردادیت
شهریور لبهات، قدرشو می دونم!
خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم…
رویامی، دنیامی، دستاتو می بوسم
خورشیدم، خانومم، من با تو آرومم…
دنیامی، رویامی، دستاتو می بوسم
زیبایی، محجوبی، مغروری، جذابی!
چشماتو می بندی، با لبخند می خوابی
تا وقتی اینجایی، این خونه پا برجاست
ما با هم خوشبختیم، دنیای ما زیباست!
...
ترانه سرا: امیرحسین ضیائیان
------------------------------------------------------------
+دانلود آهنگ "دنیای آروم" از جهان
------------------------------------------------------------
پ.ن: دیروز از برنامه سبلان که برمی گشتیم، با دوستم توی ماشین بارها و بارها این آهنگ رو گوش کردیم . شعر، موزیک و صدا... همه و همه عالی.
وقتی برگشتم تهران سرچ کردم و تازه فهمیدم که ظاهرا این آهنگ زیبا و تاثیر گذار پس از مرگ زنده یاد جهان منتشر شده...
روحش شاد و یادش گرامی باد.
دریاچه زیبای قله سبلان، 13 شهریور 94:
بغلم کردن و هی ناز کشیدن، ممنوع!
دست دور کمرم حلقه، اکیدن ممنوع!
روی زانو بنشینی و به صدها ترفند
از لبم مزه ی گیلاس چشیدن، ممنوع!
مثل یک مار که اطراف طلا می لغزد
تو در آغوش من اینگونه خزیدن، ممنوع!
مرغ عشق منی! آواز بخوان، ولوله کن
پر پرواز من! از لانه پریدن ممنوع!
باغبانی و منم غنچه ی خوش رنگ و لعاب
غنچه را دست زدن، جامه دریدن، ممنوع!
چهره ام گل، بدنم گل و سروپا همه گل
گل برایم ز سر کوچه خریدن، ممنوع!
عصر یک جمعه بیا بهر ملاقات ولی
سر ساعت به قرارم نرسیدن ممنوع!
"فاطمه دشتی"
-------------------------------------------
+ دوست داشتم این شعر رو. متفاوت بود! درود خانم دشتی
مرغ دلم پر میکشد اندر هوای دیدنت
آرام
جان باز آ، که من مشتاق آن خندیدنت
به
ماتم ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش
بازم، مضطرب در حسرت بوییدنت.
"ناشناس"