زمین عاشق شد و آتشفشان کرد و هزار هزار سنگ آتشین به هوا رفت.
خدا یکی از آن هزار هزار سنگ آتشین را به من داد تا در سینهام بگذارم و قلبم باشد.
حالا هر وقت که روحم یخ میکند، سنگ آتشینم سرد میشود و تنها سنگش باقی میماند
و هر وقت که عاشقم، سنگ آتشینم گُر میگیرد و تنها آتشاش میماند.
مرا ببخش که روزی سنگم و روزی آتش.
مرا ببخش که در سینهام سنگی آتشین است.
"عرفان نظر آهاری"