کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

گاهی دلم می خواهد بگریزم

گاهی آنقدر بدم می آید
که حس می کنم باید رفت
باید از این جماعت پُرگو گریخت
واقعا می گویم
گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا
حتی از اسمم، از اشاره، از حروف،
از این جهانِ بی جهت که میا، که مگو، که مپرس!
گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا،
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم،
بعد بی هیچ گذشته ای
به یاد نیارم از کجا آمده، کیستم، اینجا چه می کنم.
بعد بی هیچ امروزی
به یاد نیاورم که فرقی هست، فاصله ای هست، فردایی هست.
گاهی واقعا خیال می کنم
روی دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام.
راهی نیست
باید چمدانم را ببندم
راه بیفتم... بروم.
و می روم
اما به درگاه نرسیده از خود می پرسم
کجا...؟!
کجا را دارم، کجا بروم؟

"سید علی صالحی"

نظرات 10 + ارسال نظر
دنیا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 06:01 ق.ظ

لایککک

مریم دوشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 04:44 ب.ظ

منم همیشه آرزوی فرار داشتم
فرار از جماعت دوروبرم
فرار از تنهایی ها از نشناختن ها از درک نکردن ها
اما من زیر دست پدری بزرگ شدم که بهم یاد داد هیچوقت از خودم ضعف نشون ندم که حتی اگه کم اوردم نذارم کسی بفهمه
من آرزوی فرار داشتم اما عاشق قدرت بودم
ترجیح میدم با جنگیدن قدرتم رو نشون بدم نه با فرار ضعفمو....

درود بر شما و پدر بزرگوار

ترنم جمعه 30 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 03:00 ق.ظ

سلام
حیفم آمد به خاطر اینهمه شعر زیبا یکبار تشکر نکنم ازشما
من هر روز این صفحه رو میخونم
همچنین از لینک های بسیار نابتون هم ممنون.



ماه از دریا عبور می کند

بی آنکه دامنش نمی - بردارد

ابر از میان دره ها می گذرد

بی آنکه سنگ از سنگ تکان بخورد

و تو از خیال من

چون ابر آرام

چون ماه زیبا... اما

آتشم می زنی

آتش...



ف.ش

سلام . زنده باشید
سپاس از لطف شما

علی پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:33 ق.ظ http://parvazezehn.ir

سلام نیما جان. صبح به خیر
داداش من یه سایت جدید ساختم در مورد حرف دل یعنی شعر و شاعری و کلام نابه.
اگه دوس داری و افتخار میدی خبرم کن تبادل لینک کنیم.
وبلاگت خیلی خیلی خوبه. خداییش جدی میگم
موفق باشی

لیلا چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 09:55 ب.ظ

منم همین حسو دارم گاهی

شهریار چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 06:14 ب.ظ

همه از رفتن صحبت می کنند در این باغ
همه کوله بارشان را
بردوش دارنند.
بس چه کسی باید شکوفه دهد.
بس چه کسی باید
اشیانه پرستو ها را از رهن بیرون اورده باشد.
باشد هر که دلش خواست برود از این سبزینگی
همین که نامم بهار است.
برای هفت پشت این باغ کافیست.

نازنین چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 05:07 ب.ظ

و من همچنان حیرت‌زده مانده‌ام که با عاشقانه‌ترین کلمات خود به کجا بگریزم .
سیدعلی صالحی

رویا چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 01:32 ب.ظ http://dokhtareroyaei.blogfa.com/

ل.م چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 11:49 ق.ظ

ل.م چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 10:25 ق.ظ

من را مثل تاریکی

در چمدان کوچک ات جا بده

یا مثل تکه ای از روشنایی

بگذار گلوبندت باشم

من را

مثل شعری کوتاه

با باغ های میوه و ذره های چرخان نور

در دهانت آب کن

تو باید

همان پنجره ی بدون قاب باشی

که اصالتش به خورشید می رسد

- فرناز خان احمدی-

شعر زیبایی هست و من هم دوستش دارم
فکر کنم هنوز منتشرش نکردم. این شعر و چند شعر دیگه از خانم خان احمدی در نوبت انتشار هست

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد