«بهترین شعرهایی که خواندهام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-
درباره من
نام: نیما، .....................................................
متولد: 9 اسفند 54، ........................................
محل سکونت: تهران، .......................................
وضعیت تاهل: متاهل .......................................
ایمیل: nima_m406[at]yahoo[dot]com
...................................................................
در میان باور همه که کوچه های عشق خالی از تک درخت های عاشق است، من درختی یافته ام که هر روز بر روی پیکره اش مشق عشق با نوک مهر می زنم، در میان باور همه که می گویند اگر از عشق بگویی سکوتی مبهم تو را قورت خواهد داد، ولی من با فریاد عشق در میان این کوچه باغ پر هیاهو فریاد زدم، فریاد زدم که دوستت دارم ای ستاره همیشه مهتابی من، چرا که در این کوچه ها تنها پروانه ها قدم می گذارند که رقص شاپرکها را به وادی عشق تنها به عشق هایی مثل تو تقدیم کنند. و به راستی که عجب رنگارنگ شدن از طبیعت عشق قشنگ است...
...................................................................
ادامه...
همه میپرسند:
«_چیست در زمزمهی مبهم آب؟ چیست در همهمهی دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید، روی این آبی آرام بلند، که ترا میبرد اینگونه به ژرفای خیال چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بیحاصل موج؟ چیست در خندهی جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن می نگری!؟»
□
- نه به ابر،
- نه به آب، نه به برگ نه به این آبی آرام بلند، نه به این خلوت خاموش کبوترها، نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام من به این جمله نمیاندیشم.
□ من، مناجات درختان را، هنگام سحر رقص عطر گل یخ را با باد نفس پاک شقایق را در سینهی کوه صحبت چلچلهها را با صبح نبض پایندهی هستی را در گندمزار گردش رنگ و طراوت را در گونهی گل همه را میشنوم میبینم من به این جمله نمیاندیشم!
□ به تو میاندیشم ای سراپا همه خوبی، تک و تنها به تو میاندیشم. همه وقت همه جا من به هر حال که باشم به تو میاندیشم. تو بدان این را، تنها تو بدان تو بیا تو بمان با من، تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب من فدای تو به جای همه گلها تو بخند. اینک این من که به پای تو درافتادم باز ریسمانی کن از آن موی دراز، تو بگیر، تو ببند!
□ تو بخواه پاسخ چلچلهها را، تو بگو قصهی ابر هوا را، تو بخوان تو بمان با من، تنها تو بمان در رگ ساغر هستی تو بجوش من همین یک نفس از جرعهی جانم باقیست آخرین جرعهی این جام تهی را تو بنوش!
علیرضا قربانی عزیز این شعر رو به زیبایی هر چه تمام تر خوانده اند....
پیشنهاد میکنم عزیزان این شعر رو با صدای علیرضا قربانی هم بشنوند...
خوندن این شعر همیشه برای من تازگی و لطف خودشو داره...ممنون بابت این انتخاب زیبا