کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

گم شده است، بلدِ خانه ات...

گم شده است، بَلـَدِ خانه ات...
چهار راه قرارِ من، همان آغوش بازی بود که حالا میدان بسته ای، خودت را.
دورت بگردم! ... معماری تنت را بهم نزن...
چهار راه نشین سینه ات سر در گم می شود.
تمام جوانی ات را هم که چنبره کنی در خودت، من دورت نمی زنم، دورت بگردم! ...
از تمام جاده های آمده و بر نگشته، چراغ چشمت را سبز نگاه دار،
راه یک طرفه ای برای من به هشتی دلت.
ترس دارد خم ابروانت که نمی شناسم این همه بسته را ...
آغوشت را نبند، گم شده است، بلد خانه ات ... معماری تنت را بر هم نزن ...
من که به نشانی در باغ سبز نیامده ام یا به چشمک ستاره ی دلت! ...
من به لمس پاره پاره دلبستگی هایت، نگاهبان نفست گشته ام ..
من گذرم از منظر چشمانت عبور داشت در وحشت بی کسی ..
ایستاده بودی به زیر سپیداری.. پایم به سنگ نیاز گرفت.. نشاندیم در آغوشت.
میقات مان شد همان چهار راه پیراهنت، به وقت دلتنگی ...
نگو که بی قرار قرار های دور گشته ای، همان ها که وقت نشد با هم بگذاریم شان!
چه درد دارد این همه نشد؟! ...
کمی دورمان شده است فقط ... به حجم یک کابوس!
نترسان مرا به تعبیر های بی شگون .... من نمرده ام هنوز!
باز کن آغوشت را ... عشق که خسته نمی شود، دورت بگردم!
گم شده است، بلد خانه ات ...
نمی دانم کدام جاده ی ابریشم از گیست را بگیرم که راهم دور نشود؟!
چند فراز از نشیب تنت را بنازم که خنده ات بیاید بر این لب؟!
چند پروانه بوسه بنشانم به پیشانی ات که نگاهت را بلند کنی؟!
برخیز، باز کن آغوشت را،
من به تحصن عشق در شبستان شوریدگی، ایمان ندارم!
می خواهم به محراب سینه ات، سجده کنم.
باز کن آغوشت را ... معماری تنت را بهم نزن ، دورت بگردم!

"امیر معصومی" / آمونیاک


برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://dastanhaye-saiberi.blogsky.com

نظرات 2 + ارسال نظر
ملودی دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 07:52 ب.ظ

" این شعر تقدیم به تمام زنانی که مادر نیستند ولی مادرانگی پیرشان میکند ! "

اندیشه بار دارد؛
حسرت می زاید؛
بند نافِ افسوس می برد؛
پستان درد را می دوشد؛
پستانک دهان غم می گذارد؛
آرزوی ش را کروات می زند؛
دلش پسر می خواهد:
بغض هایش را سپر شود
شیشه ی دلش را نشکند
توپکِ اشک هایش را گُل کند
نانِ سفره ی دلش، بیات نشود
چای انتظارش سرد نشود
عصای پیری ش گم نشود
اجاق خانه اش کور نماند؛
.
.
.
امیدش را، پیراهن می پوشد
تا دامنش سبز شود
دخترانه با خنده هایش برقصد
مادرانه گیس لالایی ها را ببافد
عروسک هایش را بخواباند
.
.
.
این زن مادر نمی شود
مادرانگی می کند
برای تنهاییت؛
پدر نیستی
که بدانی
مادر شدن
سهل است
مادرانگی
سخت است؛
این زن مادر نمی شود
مادرانگی، پیرش می کند؛

امیر معصومی / آمونیاک
اذر نود و سه

ممنونم ازت نیما.خیلی خوبه که هستی

سمیرا دوشنبه 8 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:45 ب.ظ

این قسمتش عالی بود.ممنون
نگو که بی قرار قرار های دور گشته ای، همان ها که وقت نشد با هم بگذاریم شان!
چه درد دارد این همه نشد؟! ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد