خدا انگار چیزی می دانست
می
دانست که شب چه سر عجیبی دارد ..
می
دانست که اگر بشر ایمان نداشته باشد که
"همه شب ها صبح می شوند "
شب
های زندگی اش را تاب نمی آورد ..
خدا
می دانست که عاشقت خواهم شد ..
می
دانست که اشک را آفرید
و
چشمان مرا ..
گونه
هایم اگر باغچه داشت؛
بهترین
تمشک دنیا را تولید می کرد ...
"عادل دانتیسم"
لازم نیست
مرا دوست داشته باشی
من تو را به اندازه ی هر دومان دوست دارم...
سپاس بخاطر وب زیباتون
چقدر تلخ است
که بدانی بیهوده انتظار می کشی
و فقط
برای اینکه باورت ته نشین نشود
باز هم منتظر بمانی
با این تعبیر معصومانه که
مگر ممکن است که آن لعنتی نیاید..!
باز هم عالی ... مثل همیشه
ممنونم نیمای عزیز