یک
دوست داشتن هایی هم هست
که
از دور است و در سکوت
که
دلت برایش از دور ضعف می رود
که
وقتی حواسش نیست
چشمانت
را می بندی و در دل
دعایش
می کنی
و
با یک بوسه به سویش
روانه
می کنی
که
وقتی بی هوا
نگاهش
با نگاهت
یکی
می شود
انگار
کسی به یک باره
نفس
کشیدن را ممنوع می کند
یک
دوست داشتن هایی هست
که
به یک باره
بی
مقدمه
پا
در کفشِ دلت می کند
و
جا خوش می کند
و
از دستِ تو کاری بر نمی آید
جز
از دور دوستش داشتن
یک
دوست داشتن هایی هست
ساکت
است
آرام
است
خوب
است
گم
است ..
"عادل دانتیسم"!؟
یا نسیم شهریاری!؟
یا ... !؟
منم از این شاعر به اصطلاح شاعر متنفرم یک هرزه گو بیشتر نیست
مرسی خوب بودنhttp://www.blogsky.com/images/smileys/108.png
این شعر ک از من نیست :-)
موفق باشید
خب پس یکی از گزینه ها کم شد! :)
سپاس
چقدر عجیب. اسم دزد معروف در لیست شاعران دسته بندی شده. تعجب کردم در دسته بندی شاعران اسم یک درد رو همردیف شاعران دیدم. طفلک شاعران. البته ایشون به قدری نادان هستند که یک شعر رو از زبان یک زن کپی می کنن یک شعرو از زبان یک مرد ... با هزار نوع ساختار و زبان در شعر. البته حتا در زدی هم مهارتی پیدا نکرده بعد از اینهمه سال، بعضی دلنوشته هایی که سطحش از اشناهای مدرسه هم پایین تره دزدیه و منتشر کزده. چه دزد بدسلیقه ی کج فهمی. راستی بهتر نیس اسمش رو از دسته بندیتون حذف کنید. به اعتبار وبلاگتون صدمه میزنه قطعا.
شاید حرف شما درست باشه اما مطمئن باشید ماه هیچوقت پشت ابر نمی مونه و یکی از راههای آشکار کردن زودتر ماه همینه که در وبلاگها باشه و حاشیه هاش هم در معرض دید همه قرار بگیره. مثل همین کامنتهای که برای اشعار ایشون اینجا گذاشته میشه.
اعتراض ها به دزدی نوشته های استاد(!!!) عادل دانتیسم زیاد شده و حتی به انتشاراتی که کتاب این شاعر(!) رو چاپ کرده کشیده شده
امیدوارم پای دزدی ها و اختلاس های میلیاردی به شعر و ادبیات نکشه
خب خدا کنه که این اعتراض ها نتیجه بده.
من از وقتی که برام ثابت شد که ایشان دزدی ادبی می فرمایند دیگه شعری از ایشان منتشر نکردم.
این.اشعار برای بانوویی ب نام انسی هست ک اقای عادل ب اسم خودش منتشر کرده...
اگر ف.بوک دارید صفحه انسی نوشت رو سرچ کنید کاملا مطلع میشید از اصل ماجرا دوست عزیز وبلاگتون معرکس...
تکثر این شعرها برای عادل نیست و دزدی از.بانویی ب نام انسی هست..
اگر فیس بوک دارید انسی نوشت را سرچ کنید متوجه میشید منظورم رو...اصلا سبک نوشته مشخصه
و چه زیباست این دوست داشتن ها/
مثلا همین شعری که از آقای معروفی گذاشتید :
بانوی من! از شانههات شروع کنم برسم به دستهات
یا از دستهات بروم بالا؟ یک وقت نگاهم نکنی!دستپاچه میشوم لبهات را میبوسم نوشتههات را بزرگ میکنم میچسبانم به آینه که به جای خودم تو لبخند بزنی من؟من با صدای نفس کشیدنت هم عاشقی می کنم حتی اگر آرام و بی صدا خودم را بگذارم در دستهات و بروم حتی وقتی از کنارت رد شوم
برای پرت نشدن حواست بوی تنت را پُک بزنم نه! تو را با هیچ چیز عوض نمیکنم حتی با زندگی ... این سه تا نقطه را برای تو گذاشتهام عشق من! همیشه اینها نشانهی سانسور نیست هزار حرف و تصویر و خاطره
در آن خوابیده مثل من که وقتی نگاهت کنم
سه نقطه بیشتر نمیبینم تو من و خدا که از دیوانگی سر به بیابان گذاشت!
( عباس معروفی)
البته که همونه....فقط وقتی اینطوری نوشته میشه بیشتر به یک متن منثور ادبی شبیه میشه تا شعر. شاید افرادی مثل عباس معروفی هم از همین دست بنویسند امااونا رو حتی وقتی به شکل متن منثور مینویسی ترکیب کلمات و نوع ارتباطشون با هم به شعر شباهت بیشتری داره و میشه فهمید که باید اینو مثل یک شعر سپید و با همون ترتیب نوشت.
بله موافقم %
"یک دوست داشتن هایی هم هست که از دور است و در سکوت. که دلت برایش از دور ضعف می رود. که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی و در دل دعایش می کنی و با یک بوسه به سویش روانه می کنی. که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع می کند.یک دوست داشتن هایی هست که به یک باره بی مقدمه پا در کفشِ دلت می کند و جا خوش می کند و از دستِ تو کاری بر نمی آید ،جز از دور دوستش داشتن. یک دوست داشتن هایی هست ساکت است آرام است خوب است گم است .."
؟!!
اینم که همونه. مگه فرق میکنه؟
بیا " دوست داشتن " را رها کنیم...
نه تو مرا دوست داشته باش، نه من تو را...
بیا یک چند روزی هم " دوست نداشتن " را تجربه کنیم...
بیا خستگی در کنیم
از اینهمه تعهد
ترسِ از دست دادن
توقعات برآورده نشده
کنکاش های بی نتیجه
حسادت به یک رقیب
... انتظار های کشدار
گلایه های تکراری
و اندوه تنها ماندن...
بیا همدیگر را رها کنیم
و به دست هایمان یک فرصت دوباره دهیم
برای در آغوش کشیدن خودمان،
برای نگاهِ دوباره به آنچه هستیم،
برای دوست داشتنِ خودمان...
بیا آزادی را تجربه کنیم،
با بالهایی که به هم هدیه می دهیم...
شاید
شاید
در این تجربۀ دوبارۀ آزادی
دوباره عاشق شویم...
واقعا میشه!؟
زیبا بود. سپاس