کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

دروازبان خسته

و من
دروازبان خسته ای که
سالهاست
به
گل های پیراهن تو
باخته ام...

 

"عطیه پورجعفری"

نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:02 ق.ظ

گاهی فکر می کنم
از بس بی تو با تو زندگی کرده ام
از بس تو را تنها در خیالم در بر گرفته ام و
گیس هایت را در هم بافته ام
از بس فقط و فقط در رویا
چشمهایت را نوشیده ام و مست
شهر تنت را دوره کرده ام که دیگر
حتی اگر خودت با پای خودت هم برگردی
نمی توانم تو را با خیالت جایگزین کنم
بر نگرد
من در حضور غیبتت از تو بتی ساخته ام
که روز به روز تراشیده تر و زیباتر می شود
با آمدنت خودت را در من ویران نکن
بگذار تنها با خیالت زندگی کنم

مصطفی زاهدی

مجله ادبی دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:49 ق.ظ http://navdooon.blogfa.com/

سپتامبر که از راه می‌رسد

دلبَرَکم

سراغِ چشم‌هایت را از هر ابری می‌گیرم

انگار که دل‌باختنم به تو

بستگی دارد

به وقتِ باران.



از جا می‌کَنَدَم دیدنی‌های پاییز

می‌ترسانَدَم رنگ‌پریدگیِ زیبایَت

و فریبَم می‌دهد لبِ کبودِ شوق‌برانگیزت

دلَم را از جا می‌کَنَد حلقه‌ی نقره‌ای در گوش‌ها

ژاکتِ کشمیری

و چترِ زرد و سبز

چیره می‌شوند بر من

فریبَم می‌دهد

روزنامه‌ی صبح

مثلِ زنی پُرگو

دلَم را می‌بَرَد

بوی قهوه روی ورقی خشک

چه کنم

بین آتشی در سرانگشتانم

و گفته‌های مسیحِ موعود؟



در ابتدای پاییز

سایه می‌اندازد بر من

حسِ غریبِ خطر و امنیت

می‌ترسم که نزدیکَم شوی

می‌ترسم که دور شوی از من

...

می‌ترسم موجِ قضا و قَدَر با خودش ببَرَد مرا.



سپتامبر است که می‌نویسَدَم

یا باران؟

جنونِ کم‌یابِ زمستان تویی

بانوی من

کاش می‌فهمیدم

چه نسبتی‌ست

بینِ جنون و باران.



آی ای زنی که دل به تو سپرده‌ام

پا بر هر سنگی که بگذاری شعر مُنفجر می‌شود

آی ای زنی که در رنگ‌پریدگی‌ات

همه‌ی غمِ درخت‌ها را داری

آی ای زنی که خلاصه می‌کنی تاریخَم را

و تاریخِ باران را

باهم که باشیم تبعیدگاه هم زیباست.

نزار قبانی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد