کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

می شود ببوسمت؟

بماند که بی بهانه رفتی و
هیچ سخاوتی در کار نبود
بماند که بی اعتنا به حقوق بشر
مرا در بند چشمانت کرده ای


بماند که بعد از تو،
حتی قناری ها هم بهانه گیر شده اند
و شمعدانی
لب به آب نمی زند


اصلا بماند
که با رفتنت
ستاره ها بی ماه مانده اند ...


این ها همه بمانند
می شود ببوسمت؟ همین الان؟ همین جا؟

 

"مهدی صادقی"

 


نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 11:03 ق.ظ

تو با تمام غصه هایت
خوشبختی منی
به خاطر رسیدن به تو
تحمل می کنم روزهای دوری را
اوقات جدایی را

همه چیز را تحمل می کنم
فقط به خاطر روزی که
همه شان را فراموش خواهم کرد

بالاش آذراوغلو

مجله ادبی دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 06:51 ق.ظ http://navdooon.blogfa.com/

١

کلامِ دستانِ مُتمدّنت

کلامِ بسیار بلندی‌ست

اجازه می‌دهی چشمم

این کلامِ زیبا را ضبط کند؟



٢

دستانت

اسب‌هایی هستند که با اشکِ من غُسل می‌کنند

اجازه می‌دهی به گوشم

که از اشک‌هایِ شیهه بنوشد؟



٣

دستانت

پیشینه‌‌ی شعرند

که بیست‌قرن امتداد یافته است

اجازه می‌دهی این پیشینه‌ی‌ اصیل را گرد آورند؟



۴

دستانت

دو کتابِ دعایند پیشِ رویِ من

شمعی و

روغنی و

سقفی و

خانه‌ای و

سایه‌ای گسترده.



۵

دستانت اکتشافند

و از ابتدایِ ورودم

به موزه‌‌ی شمع،

بی‌ هیچ راهنمایی

به‌سویِ منبعِ نور قدم‌زنان رفتم.



۶

و از ابتدایی که دستانِ مُلوکانه‌ات را دیدم

که قهوه‌ی‌ صُبح‌گاهی‌ام را آماده می‌کنند

فهمیدم

که چگونه می‌توان به نخل‌ها احترام گذاشت.



٧

و از ابتدایی که بگومگویِ دستبندها را

در دستانت شنیدم

حیرت کردم

از پیوندِ کبوتران و بَغ‌بَغوشان.



٨

دستانت

جاده‌ای‌ست از موز

از تنباکو

از زَنجبیل

و من سراپا تشنه‌ام بینِ رودخانه‌هایِ دمشق

و درختانِ انگورِ جلیل.



٩

آی ای زنی

که دستانت بافرهنگم کرد

سلام بر درختِ پنبه

به‌وقتِ غروب.



١٠

اجازه بده

آینه‌هایِ دستانت را ببوسم

و پیش از رفتن

توشه‌ای آماده کنم.



١١

اجازه بده

بر کلیدهایِ پیانو بخوابم

که جُز اندکی

از فرصتِ عُمر

چیزی نمانده است

جُز اندکی.



١٢

می‌خواهم عکسی بگیرم

از شکلِ دستانت

از صدایِ دستانت

از سکوتِ دستانت

کمی پیشِ رویم می‌نشینی

تا عکسی محال بگیرم؟


نزار قبانی

علی دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:02 ق.ظ

مرسی آقا نیما از انتخابهای زیبات

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد