بچه که بودم
دلم خوش بود
هر شب با قصه های مادر بزرگ
به خوابم می آیی
آنقدر که تا صبح سر گرم باشم
اما این روزها
سرم را باشیشه های آبکی گرم می کنم
تا تو را بیشتر ببینم
هر چند فاصله خانه ما
تا قصر شما
آنقدر زیاد است
که هیچ وقت به تو نمی رسم
درست مثل همین ماهی
که هر شب خواب دریا را می بیند
یا پلنگی
که در حسرت ماه می میرد!
دیگر بس است
باید سکوت کنم و
گوش دهم به نوار قلبم که این روز ها
بد جور فالش می زند...
"یزدان تورانی"
درود نیما جان
مثل همیشه از مجموع منتخب هایی که گذاشتید لذّت بردم
ممنونم و خسته نباشید
لحظه هاتون آروم و زیبا...
گوش دهم به نوار قلبم که این روزها
بدجور " فلش " می زند
این کلمه فلش است ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نه دیگه
همون "فالش" درسته.