با اینکه مست بودم
با اینکه تمام شهر را رقصیده بودم
باز هم با نوای تو شور گرفتم
پرواز کردم
و تمام عاشقان جهان را بیدار کردم
کنار خدا ایستادم
بالای بالا
تمام قدیسان جهان را مست کردم
مست چشم های تو
و رقصاندم
و رقصیدم
و باز بالا رفتم
آنجا که خدا نبود
و آنجا فقط تو بودی
و من بودم ….
"ندی انسی الحاج"
ترجمه: بابک شاکر
من بودم و برگهای خیس و باران خورده در انتظار
برای قدمهای ناز تو بر چشم دلم
و خش خش بی انتهای برگهای زرد و نارنجی
که از قدمهای تو جان دوباره می گیرند
" مژده صداقت "
بداهه ای برای این شعر زیبا
من از اتفاق های بین مان می ترسم ...
همین چیزهایی که تو فکر می کنی بی اهمیت هستند ...
همین نگاه های سر سری تو ...
لعنتی ! اینها چیزهایی هستند که به راحتی می توانند
من را عاشق کنند !
{ علیرضا اسفندیاری }