اگر روزی به جرم سرخ احساس
برای شاخه ای یخ ناله کردم
برای ماندن و پروانه گشتن
به روی زندگیمان سایه کردم
اگر روزی ته یک قصه را من
برای دلخوشی افسانه کردم
اگر بازآمدی اینجا کنارم
به روی عاشقی پیمانه کردم
اگر روزی میان کوچه عشق
کنار تو خزان را بیمه کردم
میان سایه ای از جنس لبخند
من اینجا با تو شاید لانه کردم.
"شهره روحبانی"
از کتاب: غریبه ، 1381
مرثیه "سید علی صالحی" برای کُردهای "سَنجَر"
تازه ترین شعر "سیدعلی صالحی"
...تا سَنجَر
بیایید
کوه ها از پی پاهای من به سَنجَر رسیده اند.
بیایید
باران ها
در ادامه ی دست های من
دنیا را از خون وخاکستر خواهند شست.
بیایید
دریاها
از دو دیده ی من راه افتاده آمده اند
برای کردستان رویا و رهایی آورده اند.
من تنها نیستم،
نالی، هَلمَت، کژال، شیرکو، عبدالله
همه به سَنجَر رسیده اند.
اما تو نه از کوه خواهی گذشت
نه از رود و نه از دریا.
کُرد... کُرد... تنها کُرد کافی است
تا تو را در توفان تاریکی ها کفن کند.
* سَنجَر=شنگال: شهری کردنشین که تعداد زیادی از ساکنان "ایزدی" آن توسط "داعش" قتل عام شده اند
لطفا این شعر را در وبلاگ زیبایتان قرار دهید..تشکر جوان
سلام nima وبلاگ جالبی داری وقت داشتی به کلبه من هم سربزن ودرمورداشکالات وبلاگم بنویس زودبیا منتظرتم مرسی بااای
عـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــی