اگر روزی
بمیرم
تمام کتاب
هایی را که دوست دارم
با خودم
خواهم برد
قبرم را از
عکس کسانی که دوستشان دارم پر خواهم کرد
و خوشحال از
اینکه اتاق کوچکی دارم
بی آنکه از
آینده وحشتی داشته باشم
دراز می کشم
سیگاری روشن
می کنم
و به خاطر
همه دخترانی که دوست داشتم در آغوش بگیرم
گریه خواهم
کرد
اما درون هر
لذت، ترسی بزرگ پنهان شده است
ترس از اینکه
صبح زود کسی
شانه ات را تکان بدهد و بگوید:
_ بلند شو سابیر!
باید برویم سر کار…
"سابیر هاکا"
برگرفته از کتاب:
می ترسم بعد از مرگ هم کارگر باشم
اگرنمیتوانی شاه راه باشی، کوره راه باش،
اگر نمیتوانی خورشید باشی، ستاره باش،
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش...