مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
هر بار بدم می آید از خانه ای که در آن نیستی
و بعد به هر دری می زنم عزرائیل پشتش است
و بعد
طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم
و تیغ
یعنی این تویی که هنوز در رگ هایم جریان داری
مرگ
چیزی شبیه دست های من است
که حتی با ده انگشت نمی توانند
یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند
و چیزی شبیه صدایم
که هربار دوستت دارم
تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده اند
و چه انتظار بزرگی است
این که بدانی
پشت هر «دوستت دارم» چقدر دوستت دارم.
...
"لیلا کردبچه"
از کتاب: حرفی بزرگتر از دهان پنجره
نشر فصل پنجم / چاپ سوم 1392 / صفحه 64
--------------------------------------------------------------------
پی نوشت:
نسخه قدیمی تر این شعر را می توانید در ادامه مطلب بخوانید.
بنظر می رسد که خانم کردبچه برای چاپ شعر در کتاب، آن را ویرایش کرده و بنظرم این ویرایش کاملا مثبت و رو به جلو بوده است..
به عنوان مثال: توجه کنید به استفاده از "سقف" به جای "درخت" در این بخش از شعر:
«طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام سقف بیاویزم»
و سایر تغییرات که بنظرم ساختار شعر را محکم تر و پخته تر کرده است.
برای این تغییرات به جا و این پختگی باید به خانم کردبچه آفرین و تبریک گفت.
این یعنی حرکت رو به جلو...
در کل، شعر جدید کوتاه تر شده و بخش های پایانی حذف شده. در واقع کمی از سیاهی شعر هم کم شده است.
قلمت ماندگار خانم کردبچه عزیز
نسخه دیگری از این شعر:
مرگ
تنها دری است
که تا به تو فکر می کنم باز می شود
این را درست روزی دانستم
که از خانه ای که در آن نبودی بدم آمد
و بعد از آن به هر دری زدم عزرائیل پشتش بود
و بعد از آن
طناب یعنی اتفاقی که نمی افتد را
به کدام درخت بیاویزم
و تیغ
یعنی این تویی که هنوز در رگ هایم جریان داری
مرگ
چیزی شبیه دست های من است
که حتی با ده انگشت نمی توانند
یک ذره از گرمی دست های تو را نگه دارند
چیزی شبیه صدایم
که هربار دوستت داشتم
تارهای صوتی ام را عنکبوت ها تنیده بودند
و چیزی شبیه خودم
که سپیدی موهایم تنها کفن را یادت می آورد
و سپیدی کاغذهایم
و سپیدی شعرهایم
و سپیدی تارهایی که سقف دهانم را
برای میهمانی خداحافظی غمگینی آذین بسته اند
عنکبوت ها می دانند
مرگ دری نیست
که روی لولاهایش بشود لانه ساخت
می دانند و
به سمت قلبم سرازیر می شوند
همانجا که هربار می تپید
تو شبیه شعر تازه ای از دهانم بیرون می آمدی
که سطرها و واژه هایش را تنها
مردگان می فهمیدند
که ردیف هایش را
قطعه هایش را
و گور تنها خانه ای است
که از نبودن تو در آن
دلم
نمی گیرد.
"لیلا کردبچه"
منبع:
http://jeyhoon20.blogfa.com/post/203
فوف العاده زیبااااااااااااااااااااااا براوو
لیلای شعر
چون می شناسم اش می گویم: به تمام معنا شاعره!
در شعرهاش جریان داره
و یک دوست خوب و دوست داشتنی ست!
سپید می گوید اما مادر "غزل" است
زنده باد
و چه انتظار بزرگی است
این که بدانی
پشت هر «دوستت دارم» چقدر دوستت دارم.
...
واقعا باید از قلمشون تشکر کرد
SLLAM KHOSHAL MISHAM AGE BIYAY NAWISANDAYE WEBSAYTAM BASHE AGE MAYEL BODE BEHEM YE EMAIL BEZAN