کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بی فایده!

شاخه را محکم گرفتن این زمان بی فایده است

برگ می ریزد ، ستیزش با خزان بی فایده است

 

باز می پرسی چه شد که عاشق جبرت شدم

در دل طوفان که باشی ، بادبان بی فایده است

 

بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت

دست و پا وقتی نباشد ، نردبان بی فایده است

 

تا تو بوی زلف ها را می فرستی با نسیم

سعی من در سربه زیری ، بی گمان بی فایده است

 

تیر از جایی که فکرش را نمی کردم رسید

دوری از آن دلبر ابرو کمان ، بی فایده است

 

در من عاشق توان ذره ای پرهیز نیست

پرت کن ما را به دوزخ ، امتحان بی فایده است

 

از نصیحت کردنم پیغمبرانت خسته اند

حرف موسی را نمی فهمد شبان ، بی فایده است

 

من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا

همچنان می گردم اما ، همچنان بی فایده است

 

از: کاظم بهمنی

نامت...

نامت

گل‌واژه ای به سپیدای ماهتاب و سپیده است

با عطر باغ اطلسی

و دشت های گرم شب بوهای دشتستان

نامت گل هزار بهار نیامده است

نامت تمام شب هایم

و گستره ی خمیده ی رویاهایم را

پُر می کند

و در دهانم

مانند ماه در حوض، مد می شود

نامت در چشمانم

چون لاله، سرخ

چون نسترن سپید

و مثل سرو سبز می ایستد

نامت مژگانم را در می گیرد

نامت در جانم

گر می گیرد

 

"منوچهر آتشی"

دنیا برای اتفاق های عاشقانه کوچک است

تخت برای اتفاق های عاشقانه کوچک است

من بوسه ای را می شناسم

که باید به خیابان رفت

و آن را از دنج ترین کنج کوچه ها دزدید

شهر برای اتفاق های عاشقانه کوچک است

من دریایی را می شناسم

که عمقش به اندازه ی جیب های ماست

من فکر می کنم دنیا برای اتفاق های عاشقانه کوچک است.

 

"صبا کاظمیان"

همین که صدایم می‌کنی...

بی‌قراری ات را

چون شره‌‌ای شراب مذاب

بریز کف دست من

عزیزکم!

تو می‌دانی

که سال‌هاست در این سرزمین بارانی

به یک قطره از آه عاشقانه‌ات محتاجم

به نفس‌هات وقتی اسمم را صدا می‌کنی

تو می‌دانی

همیشه احتمال زلزله هست

ولی زلزله‌ی نفس‌های تو

دیگر احتمال نیست

سبز آبی کبود من!

و بیهوده نیست

که بر گسل‌های دلت خانه ساخته‌ام

از سر اتفاق هم نیست

حدیث بی‌قراری ست

و همین حرف ساده

که با صدای تو

دلم می‌لرزد

همین که صدایم می‌کنی

همه چیز این جهان یادم می‌رود

یادم می‌رود که جهان روی شانه‌ی من قرار دارد

یادم می‌رود سر جایم بایستم

پابه‌پا می‌شوم

زمین می‌لرزد.

 

"..."

 

پ.ن: این شعر در پاسخ شعر خانم فرناز خان احمدی (زیر نور ستاره ها) سروده شده.

زیر نور ستاره ها

گریه می کنم زیر نور ستاره ها / باید می رفتم
باید مداد رنگی هایم را برمی داشتم
و این تنهایی عمیق را که مثل پیراهنی بی رنگ روی تنم بود / فرو می کردم در دهان اتاق
من دخترکی بی قرار شده ام
که حرفهایم شبیه گنجشک‌های کوچک به سمت تو پرواز می کنند.
من با تو حرف می زنم چرا که / فقط تو می دانی
آرزوها...
پروانه های روشنی هستند که گاهی گیر می افتند میان موهایت
فقط تو می فهمی
زمین قصه ای طولانی ست
که سطرهایش کشیده می شود روی کوه ها... میان دره ها
شاید یک روز / جهان آنقدر اشک بریزد
که سر برود دریاها / که ماهی های قرمز دلتنگ جای آدم ها را بگیرند
موج‌ها را تو شانه کن!
دست‌های تو
می تواند پریشانی را از موهای دریا جدا کند
و برای صدف ها خوشبختی ببافد.

"فرناز خان احمدی"

گاهی آنقدر شاعرم...

گاهی آنقدر شاعرم
که استعاره از درخت می شوم!
نگاه کن
گنجشک ها
به دست هایم اعتماد می کنند.

"صبا کاظمیان"

از کتاب:‌ رودهای بی خانه

 -------------------------------------------------------------


درباره شاعر:

صبا کاظمیان ، متولد 1362، ساکن تهران

کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی

آثار منتشر شده: مجموعه ی شعر "رودهای بی خانه" ، انتشارات فصل پنجم / 1391

وبلاگ شاعر:  شاعرانه های باد

دیداری در فلق

تو مثل لاله ی پیش از طلوع دامنه ها 
که سر به صخره گذارد
غریبی و پاکی
ترا ز وحشت توفان به سینه می فشردم
عجب سعادت غمناکی

...

"منوچهر آتشی"

(شعر کامل در ادامه مطلب)

-----------------------------------------------------------

درباره شاعر: 

منوچهر آتشی (۲ مهر، ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر - ۲۹ آبان، ۱۳۸۴، تهران) شاعر و مترجم معاصر.

ادامه مطلب ...