این روزها هر
جا که باشم تو را حس می کنم
عطرت تمام
خلوتم را پر کرده
و بی شرمانه
تا رختخوابم هم پیش آمده
آنجا که خیال
انگشتانت لای موهایم خطوط خاطره رسم می کند
و مرا به
رویایی ترین خوابها فرا می خواند
خواب هایی که
بی خیال فرسنگ ها ف ا ص ل ه
تو را کنار
من می نشاند
و به من فرصت
تماشا می دهد
به آخرین قرار
آخرین دیدار
و هدیه ی آخر
راستی پس بوسه آخر چه ؟!
شاید بعدها روزنامه ها قصه زنی را بنویسند
که حواس خودش را پرت می کرد
تا نداند عطر مردانه می زند !
"مریم اکبری"

عالیی
خوشحال میشم سربزنی...
"باز گشت من"
نوشته های خودم....
ار آشناییتون خوشحالم و ممنون که شعرمو با اسم و آدرسم گذاشتید.
موفق باشید.
از شبهایی که
می آیند ُو
عطر تورا
برخوابهایم
نمیپاشند...
نیلوفر ثانی
حتی در ســـردترین شــب سال
نام تورا بــــبرم
...
بهـــار میــــشود ...
.
.
.
نیلوفر ثانی
حال واحوالت خوبه؟
عالی بود نیمای عزیز
پایدار باشی
دست از سر من بر نمیدارد
ایکاش خواب دستهایت را...
سید علی امیر افضلی
با ذغال ،
یک لبخندِ بزرگ می کشم ...
رویِ صورتم ،
این من نیستم ...
دارم خودم را ،
به دوش می کشم .
سمانه سوادی
+نیمای عزی فوق العاده قشنگ بود