چرا به یاد نمیآورم!؟ به گمانم تو حرفی برای گفتن داشتی.
هرگز هیچ شبی دیدگان ترا نبوسید.
گفتی مراقب انار و آینه باش.
گفتی از کنار پنجره چیزی شبیه یک پرنده گذشت.
زبانِ زمستان و مراثی میلهها.
عاشقشدن در دیماه، مردن به وقت شهریور.
چرا به یاد نمیآورم؟ همیشهی بودن، با هم بودن نیست.
گفتی از سایهروشن گریههات،
دسته گلی بنفش برای علو خواهی آورد.
یکی از همین دوسه واژه را به یاد نمیآورم.
همیشه پیش از یکی، سفرهای دیگری در پی است.
چرا به یاد نمیآورم؟
مرا از به یاد آوردنِ آسمان و ترانه ترساندهاند.
مرا از به یاد آوردنِ تو و تغزلِ تنهایی، ترساندهاند.
گفتی برای بردنِ بوی پیراهنت برخواهی گشت.
من تازه از خوابِ یک صدف از کف هفت دریا آمده بودم.
انگار هزار کبوتربچهی منتظر
در پسِ چشمهات، دلواپسی مرا مینگریست.
از: سید علی صالحی
دفتر: عاشق شدن در دیماه، مردن به وقت شهریور
مجموعه: گزارش به نازادگان / شعر 2
حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن!
نامه ام باید کوتاه باشد:
دوستت می دارم، سید علی صالحی عزیز.
واقعا آفرین به این شعر و آفرین به این شاعر , که در این فصل سوزان سرد از اجاق گرم دلش ,گرم میکند دستانمان را مانند مادرم که در سرماى شصت وهفت دستم را در دستش "ها" میکرد...
سلام بر شما و سپاس از لطفتون
بابت عبور از فیلتر هم سپاسگزارم ، دوستم
منتظرم
شبیه یک آهنگ غمگین قدیمی درآرشیو رادیو
زنگ بزن
بگو که میخواهی مرا بشنوی.
---
آزاد نوروزی
به عشقــــت تا ته دنیا
به جنگ هر کسی میرم
چه تقدیری از این بهتر
که از عشق تو می میرم
من از عشق تو می میرم