هر شب فکر می کنم چه کسی فردا صبح
با بوسه ای بر پیشانیت به تو «صبح بخیر» خوااهد گفت...
چه کسی دگمه های پیراهنت را خواهد بست
و چه کسی موهایت را که چون نور خورشید دلم
را گرم می کند شانه خواهد زد...
و چه کسی آن دو چشم زیبا را خواهد بوسید...
دلم خوش ست به صدقه هایی که برای سلامتیت می گذارم کنار...
و گرنه دوری تو بزرگترین بلایی ست
که با هیچ صدقه ای دفع نمی شود... عزیزترینم
شعر از: راحیل
عالی بود
منــ در انتهای شبــ
میانــ چهل چراغ مخملی
به گیسوی ماه دخیل خواهمــ بستــ
و تو را
از میانــ نجواهای عاشقانه
با دستانمــ
رج به رج خواهمــ بافتــ
و دلتنگــ
از لحظه های تکراری نبودنتــ
تو را به تنــ خواهمــ کرد
خواهمــ سوختــ ....
لحظه رفتنی ستــ
و افسوس که منــ
ققنوس نیستمــ !
سلام بر نیمای عزیز
سپاس بی کران ......
به کسی که عاشق توست
بگو
هر روز
با زیباترین تعابیر جهان
بیدارت کند،
من اینجا هر شب
تو را
با زیباترین تعابیر جهان
به خواب می سپارم …
( کامران رسول زاده )
سلام نیمایی...صبح بخیر