میخواهم در
خواب تماشایت کنم
میدانم که شاید هرگز اتفاق نیافتد.
میخواهم تماشایت کنم در خواب،
بخوابم با تو
تا به درون خوابت درآیم
چنان موج روان تیرهای
که بالای سرم میلغزد،
و با تو قدم بزنم
از میان جنگل روشن مواج برگهای آبی و سبز
همراه خورشیدی خیس و سه ماه
به سوی غاری که باید در آن هبوط کنی
تا موحشترین هراسهایت
میخواهم آن شاخهی نقرهای را ببخشم به تو
آن گل سفید کوچک را
کلمهای که تو را حفظ میکند
از حزنی که در مرکز رویاهایت زندگی میکند
میخواهم تعقیبت کنم
تا بالای پلکان و دوباره
قایقی شوم که که محتاطانه تو را به عقب بر میگرداند
شعلهای در جامهای دو دست
تا آنجا که تنت آرمیده است
کنار من،
و تو به آن وارد میشوی
به آسانی دمی که برمیآوری
میخواهم هوا
باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی،
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم.
از: مارگارت آتوود
ترجمه: محسن عمادی
برگرفته از وبلاگ: «سلام... خداحافظ»
http://navidm.persianblog.ir/post/98
سلام شما کتابی که ترجمه فارسی اشعار این شاعر باشه میشناسید اسمش و انتشاراتش رو به من بگین؟
سلام. خیر متاسفانه.
سلام و درود بزرگوار
با احترام دعوتید
جنگل سبز چشمانت
هیاهوی آهوی چموشی را به دستانم داد ،
تا ورق ورق از تو بنویسم...
و در بیشه زار آغوشت
سرمست از شهد لبانت ،
بغل بغل واژه های معطر از عشق را ،
بچینم وبر پایت ریزم
وتاجی از میخک های احساس ،
بر پیچکِ زلف مُشکینت بگذارم
وه! که چه تربناک می شود ،
نبض سرانگشتانم از وازه ی "تو"
زهره * 92/9/1 * 18:35
خواندمت نیما جان
ممنون
میخواهم هوا باشم
هوایی که در آن سکنی میکنی
برای لحظهای حتی،
میخواهم همانقدر قابل چشمپوشی و
همانقدر ضروری باشم.
...
بسیار زیبا و دلنشین
دوست عزیز اگه تمایل داشته باشید ، خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم . اگه خواستید میتونید منو با نام " شاید شاعر باشم " لینک کنید و بعد بهم خبر بدید تا لینکتون کنم .