تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی
که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد.
"سیاوش میرزایی"
پی نوشت، 94.05.31:
این شعر در فضای مجازی بیشتر به نام سید علی صالحی ثبت شده است و در این وبلاگ هم قبل از این به نام آقای صالحی ثبت شده بود.
با جستجویی که در اینترنت کردم، عدم وجود این شعر در سایت آقای صالحی، توصیه دوستان و با توجه به اینکه ساختار شعر زیاد به اشعار آقای صالحی نمی خورد، لذا با توجه به تمامی این موارد، این شعر را به نام آقای میرزایی تغییر دادم.
این شعر سیاوش میرزائی هس
واقعا!؟
چشم حتما بررسی میکنم.
چون سیب رسیده ای ...
رها شده در رویا ،
با رود می روم ...
کاش ،
شاخه ای که از آب می گیرم ...
دست تو باشد .
خنده که سهله هر چی دارم نذر کردم