ما
چرا باور کنیم درهای بسته ی بین خودمان را؟
چرا
به جای گریستن به تنهایی اعتقاد نیاوریم؟
نگاه
کن
گنجشک
های مست پشت پنجره
زندگی
را با خود از این شاخه به آن شاخه می برند
تو
اما روی کاناپه بست نشسته ای
و
می گذاری کوچه هایمان به بن بست برسند
بی
خیال با کاموا های آبی ات دریا می بافی
من
آن طرف نگاهت دست و پا می زنم در خودم
عینک
آوردم
تعارف
کردم به تو
و
سعی کردم خودم را به درشت نمایی بزنم
تو
اما
همچنان
دریا می بافی
که
مرا غرق کرده باشی!
از:
مریم نظری

خوشحال شدم.سپاسگذارم از نگاه مهربانت
درود بر شما خانم نظری
و نیلوفر
نام کوچک من است......
دیر سالی ست
چشم اندازی دارم
به عمق سادگیم
که هر روز گوشهای از تنم
به مرداب میریزد
شما که نمی دانید
چقدر از دور همه چی رو براست
سیاه قلم های امیر
این یک دوستی ساده است !!
-آب دهانم را قورت دادم ...
« دوستی یک زن و مرد هیچ وقت ساده نیست . »
" رویای تبت - فریبا وفی "
الان یه چیزی چند وقته که ذهنم رو مشغول کرده ، اونم اینه که چرا شاعره هامون ( منظور شاعرهای خانوم
خب قاعدتا باید مخاطب یه خانوم آقا باشه ، اما معمولا جنسیت مخاطبشون مونثه !!
مسئولین رسیدگی کنن لطفا
جالب بود. مرسی
فکر کنم تا حدود زیادی این قضیه صدق میکنه. اما خب همیشه استثنا هم هست.
وقتی چراغ را خاموش میکنم
و به حال خفاشها
وقتی چراغ را روشن میکنم ...
نمیشود قدمی برداشت
بدون آنکه کسی برنجد ...
شعر از: مارین سورسکو