به این روزها بگو به احترام بودنت بایستند.
به این ساعتها بگو آهستهتر بروند؛
میخواهم کنار دستهایت مقبرهای بسازم
و تمام ابرها را از تمام پاییزها،
تمام گنجشکها را از تمام درختها،
به صبح این خانه بیاورم،
ساعت را کوک کنم
و در انتظار «صبح بخیر» تو دراز بکشم.
از: مریم ملک دار
درنبودت قصه ها می بافتم***قصه ها ازغصه ها می بافتم***در نبودت خانه ها من ساختم***خانه ای ازعشق تو در فکر و رویاساختم***
هر آنگاه که نام تو را می نویسم
کاغذهایم در زیر دستم غافلگیرم می کنند
و آب دریا در آنها جاری می شود
و مرغان سپید نوروزی بر فراز آن به پرواز در می آیند
و هنگامی که نوشته هایم را پاره می کنم
تکه پاره ها چون شکسته های آینه ی نقره می شوند
چنانکه گویی ماه بر بساط نوشتن من شکسته است
مرا بیاموز چگونه درباره ات بنویسم
یا چگونه از یادت ببرم ..
غاده السمان
سراسر سرما را همینجا میمانم
کنار تو و دستانت
پاییز هم که بشود
گنجشکها
به هیچ فصل دیگری ، کوچ نمیکنند
باز دیشب حالت من حالتی جانکاه بود
تا سحرسودای دل با ناله بود و آه بود
چشم، شوق گریه در سر داشت، من نگذاشتم
ور نه از طوفان روح من خدا آگاه بود
صحبت از ما بود و من در پرده کردم شکوه ها
شرم، رهزن شد والا ّ اشک من در راه بود
کاشکی سر بشکند، پا بشکند، دل نشکند
سرگذشت دل شکستن بود و بس جانکاه بود
سوختم از آتشت، خاکسترم بر باد رفت
داستان عشق ما کوتاه و بس کوتاه بود
مهدی اخوان ثالث
همه می گویند فلانی کم دارد...
می بینی ...؟!
همه می دانند من تو را کم دارم...
فرشید فرهادی
مرداب حسرت موج دارد...
دریا حسرت نیلوفر
فرشید فرهادی
رنگ فاصله سرخ است
مشق کودکی هامان یادت هست ....؟
فاصله ی تو دور نیست...
درد است...
نزدیک است...
فرشید فرهادی
رفتن تو از یک طرف
آمدن غم از هزار طرف
فرشید فرهادی
سپاس
گاهی برای او
چیزهایی می نویسی
بعد پاک می کنی
پاک می کنی
او هیچ یک از حرف های تو را
نمی خواند
اما تو
تمام حرف هایت را گفته ای
مورات هان مونگان
کنار دریا
عاشق باشی
عاشق تر می شوی!
و اگر دیوانه
دیوانه تر!
این خاصیت دریاست
به همه چیز وسعتی از جنون می بخشد
شاعران
از شهرهای ساحلی
جان سالم به در نمی برند...
صدایت می کنم
از پشتِ حنجره یک قناری
از بال های یک پرستو
منتظر می مانم
چشمانت را
بدوزی به نگاهم
سلام صبح بخیر
زحمت بکشید ادرس منو تو لینک دوستانتون عوض کنید