کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

سنگِ آفتاب – 1

بیدی از بلور، سپیداری از آب،

فواره‌ای بلند که باد کمانی‌اش می‌کند،

درختی رقصان اما ریشه در اعماق،

بستر رودی که می‌پیچد، پیش می‌رود،

روی خویش خم می‌شود، دور می‌زند

و همیشه در راه است:

کوره راهِ خاموشِ ستارگان

یا بهارانی که بی شتاب گذشتند،

آبی در پشت جفتی پلک بسته

که تمام شب رسالت را می‌جوشد،

حضوری یگانه در توالی موج‌ها،

موجی از پس موج دیگر همه چیز را می‌پوشاند،

قلمرویی از سبز که پایانش نیست

چون برق رخشان بال‌ها

آنگاه که در دل آسمان باز می‌شوند،

*

کوره راهی گشاده در دل ِ بیابان

از روزهای آینده،

و نگاه خیره و غمناک شوربختی،

چون پرنده‌ای که نغمه‌اش جنگل را سنگ می‌کند،

و شادی‌های بادآورده‌ای که هم‌چنان از شاخه‌های پنهان

بر سر ما فرو می‌بارد،

ساعات نور که پرندگانش به منقار می‌برند،

بشارت‌هایی که از دست‌هامان لب پر می‌زند،

*

حضوری هم‌چون هجوم ناگهانی ترانه،

چون بادی که در آتش جنگل بسراید،

نگاهی خیره و مداوم که اقیانوس ها

و کوه‌های جهان را در هوا می‌آویزد،

حجمی از نور که از عقیقی بگذرد

دست و پایی از نور، شکمی از نور، ساحل‌ها،

صخره‌ای سوخته از آفتاب، بدنی به رنگ ابر،

به رنگ روز که شتابان به پیش می‌جهد،

زمان جرقه می‌زند و حجم دارد،

جهان اکنون از ورای جسم تو نمایان است،

و از شفافیت توست که شفاف است.

 

از: اوکتاویو پاز

بخشی از شعر بلند سنگِ آفتاب

از کتاب «سنگِ آفتاب»، ترجمه‌ی احمد میرعلایی، نشر زنده‌رود، ١٣٧١

 

 

زندگی نامه اکتاویو پاز:

اُکتاویو پاز لوزانو (Octavio Paz Lozano)‏‏ (۳۱ مارس ۱۹۱۴ - ۱۹ آوریل ۱۹۹۸) شاعر، نویسنده، دیپلمات و منتقد مکزیکی است. سال ۱۹۹۰ آکادمی ادبیات سوئد، جایزه نوبل ادبیات را به اوکتاویو پاز شاعر سرشناس مکزیکی به پاس نیم قرن تلاش در زمینه شعر و ادبیات مکزیک اهدا کرد.


ترجمه فارسی آثار اکتاویو پاز:

* «سنگِ آفتاب»، ترجمه‌ی احمد میرعلایی، نشر زنده‌رود، ١٣٧١

* «آزادی»، گزیده اشعار اوکتاویو پاز، ترجمه حسن فیاد، نشر ثالث، چاپ اول ۱۳۸۲
* «شعرهای اکتاویو پاز»، ترجمه احمد شاملو

نظرات 1 + ارسال نظر
راحیل دوشنبه 6 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:14 ق.ظ http://roz32.blogfa.com

سلام بر آقا نیما...

هیچ چیز تغییر نکرده بعد از تو!



هر روز می روم همان جای همیشگی



لباس گرم می پوشم



دو قهوه ی گرم می گیرم



گرم صحبت می شوم با تویی که الآن سهم دیگریست



سر به زیر می ایستم



اشک هایم را در قهوه ام حل می کنم



میچسبد طعم بی کسی هایم...



قهوه ات سرد شد!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد