کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تا تو در آغوشِ من گل نکنی

هیچ می دانی؟

تا تو در آغوش من گل نکنی‌

این بهار ، بهار نمی‌‌شود...

 

"نیکی فیروزکوهی"

مرا ببخش اگر دوستت دارم

این ابرها را

من در قاب پنچره نگذاشته ام

که بردارم.

اگر آفتاب نمی تابد

تقصیر من نیست

با این همه شرمنده توام

خانه ام

در مرز خواب و بیداری ست

زیر پلک کابوس ها

مرا ببخش اگر دوستت دارم

و کاری از دستم بر نمی آید.

 

"رسول یونان"

 

برگرفته از وبلاگ:

http://baharaneman.mihanblog.com

گنجشک ها

بچه ها خنده خنده به گنجشک ها سنگ می زنند

و آنها جدی جدی می‌میرند!

 

"اقتباس از شعر اریش فرید، شاعر اتریشی"

انسانم! ساکت، چون درخت سیب

انسانم !

ساکت، چون درخت سیب !

گسترده، چون مزرعه ی یونجه !

و بارور، چون خوشه ی بلوط !

به جز خداوند،

چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود!؟

 

"حسین پناهی"

آن گاه که در گذشتم

جانانم
آن گاه که در گذشتم ، از من شمش طلا مساز
تا در خزانه ی بانک ها که همچون گورستان است
احساس وحشت نکنم
و نیز از من مترسکی برای پرندگان در مزرعه تعبیه مکن
تا یخ بندان مرا منجمد نکند
و جغدها مرا دشمن نپندارند

شاعر من
آن گاه که در گذشتم ، از من مرکب بساز
و با من سطر به سطر آفرینش هایت را بنویس
تا طعم جاودانگی را در درون حروفت دریابم
و این بار از نو
تا ابد زنده بمانم.

"غاده السمان"

تو، تمام آن چیزی هستی که من به خواب دیده بودم

بعد از انتظار طولانی آسمان و تنگدستی زمین و سالهای ترس
برای ملامت سقف های کوتاه و دلجویی چلچله های فروردین
به ملاقات تو آمدم!
تا نامم را، دلم را و واژگانم را به تو بسپارم...!
عرق پیشانی‌ام را بگیر
می خواهم دو زانو در برابرت بنشینم
و تا حریر پیراهنت را شاپرکها بیرون می آورند
دستی به گیسوانت فرو برم
میان خنده های تو ،

قرص ماه و کودکان بذر و بالهای شانه به سر آواز می خوانند
تو، تمام آن چیزی هستی که من به خواب دیده بودم
تو، دانه ی خورشیدی ، مهربانی انگور
و من ، بی آنکه ناخنهایم را به گاوآهن ببندم زمستان را سرافکنده خواهم کرد
تو صدایم می کنی و پیراهنم پر می شود از بهــار...
من که همه عمر، آسمان را به تردید نگریسته بودم
حالا می خواهم چایم را در کهکشان شیری بنوشم
حبه ی قندی تعارفم کن
این اتفاق عجیب که در جان من افتاده است
خواب باغ را در تاریکی هم سبز می کند...

"محمد رضا رحمانی"


برگرفته از وبلاگ:

http://sorodemehr.blogfa.com/

----------------------------------------------------

دانلود دکلمه زیبای این شعر با صدای شاعر

از قطعات آلبوم "دلواپس تو نیستم" / آهنگساز: پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / سال 1385 / ترک 12

+ با سپاس فراوان از خانم مریم نوربخش برای ارسال فایل صوتی

--------------------------------------------------------

پی نوشت (9 مهر 1392):

بین تمام شعرهایی که اخیرا خواندم و پست کردم (نمی تونم بگم از کی اما حداقل چند روز اخیر) از هیچ شعری به اندازه این شعر لذت نبردم و به دلم ننشست. دست مریزاد به آقای رحمانی.

----------------------------------------------------

پی نوشت مهر 1402:

بیوگرافی کوتاه از محمد رضا رحمانی:

محمد رضا رحمانی، زاده اسفند سال 1331 تهران. نویسنده، ویراستار، شاعر بازیگر و ترانه سرا.

آثار و کتابهای چاپ شده:

"بانوی اردیبهشت" / انتشارات همگام / 1375

"دانستن این همه سکوت" / انتشارات پاکان / 1377

"بانوی اردیبهشت و غزلی ناتمام" / انتشارات دنیای هنر / 1380

آلبوم صوتی "دلواپس تو نیستم" / با صدای محمدرضا رحمانی / آهنگ ساز دکتر پیروز ارجمند / تنظیم: مانی رهنما / 1385

و آثار بسیاری در قالب کتاب کودک و کتاب علمی و ترانه تیتراژ سریال های تلوزیونی مانند تب سرد.

شیشه ی عطرم شکسته بود

هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟

شیشه ی عطرم شکسته بود!

حیاط پر از بوی خدا شده بود!

ستاره ام - درشت و درخشان-

روبه رویم پشت به دیوار،

سر بر گریبان برده بود

و من در آغوش ماه

برای همیشه به خواب رفته بودم!

با گونه ی خیس و کبود سیزده سالگی ام

که جای آخرین بوسه ی مادرم بود!

 

"زنده یاد حسین پناهی"

 


چرا نمی شناسی ام؟

چقدر شبیه مادرم شده ام

چرا نمی شناسی ام ؟!

چرا نمی شناسمت ؟

می دانم که مرا نمی شنوی

و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم

دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و

به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند

با توام بی حضور تو

بی منی با حضور من

می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند

همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم

و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم

و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند

نخ های آبی ام تمام شده اند

و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .

باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !

 

"حسین پناهی"

زبان نگاه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من توست


گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست


روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست


گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه عشق نهان من و توست


این همه قصه فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست


نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل
هرکجا نامه عشق است نشان من و توست


سایه زاتشکده ماست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست.


"هوشنگ ابتهاج"

---------------------------------------------------------------


 دانلود ترانه "زبان نگاه" با صدای شکیلا


منبع وبلاگ: شب شعر

-------------------------------------------


+ دانلود آهنگ بسیار زیبای "زبان نگاه" با صدای "پرواز همای" (گروه مستان)

از آلبوم "دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید"


 

نگاهم کن

آسمان را نگاه می‌کنم

قدش آنقدر بلند است که

تقویم را برمی‌دارم

تک تک برگهایش را

با بادبادکی

به آسمان می‌سپارم...

حالا میتوانم

برگردم به اول زمان

اما نه!

دیگر به بهشت نمی‌روم

آنجا خون

تاوان سیبی بود

که با عشق به تو دادم...

تنها گوشه ی ته چشمان تو

بهشت که هیچ

ابدیتی است برای من

نگاهم کن...

 

"گیلدا ایازی"

کنار این همه مهمان

کنار این همه مهمان
چقدر تنهایم
وقتی
میان این همه ناخوانده
کفش های تو نیست ...

"اصغر معاذی"


برگرفته از وبلاگ شاعر:

http://www.maazi.blogfa.com/9101.aspx


پ.ن: مشابه (بخوانید کپی) این شعر را در صفحه آقای ناصر رعیت نواز در سایت "شعر نو" بخوانید: اینجا

تاریخ درج شعر در وبلاگ آقای معاذی فروردین 91 هست و در صفحه آقای رعیت نواز حدود تابستان سال 91. البته متاسفانه پای شعر در سایت شعر نو تاریخ ندارد!! و تاریخ حدودی را می شود از کامنت های زیر شعر فهمید.

البته من اصراری ندارم که بگم حتما آقای رعیت نواز کپی کرده. تاریخ ها همیشه هم واقعیت رو نمیگن. شاید قبل تر آقای رعیت نواز جایی این شعر رو منتشر کرده باشن. اما مسلمه که بالاخره یکی از دیگری کپی کرده است. خسته نباشن!


ترا می خواهم

تو را می خواهم و دانم که هرگز

به کام دل در آغوشت نگیرم

توئی آن آسمان صاف و روشن

من این کنج قفس، مرغی اسیرم...

 

"فروغ فرخزاد"

شبانگاهان

شبانگاهان که مه می رقصد آرام
میان آسمان گنگ و خاموش
تو در خوابی و من مست هوس ها
تن مهتاب را گیرم در آغوش...

 

"فروغ فرخزاد "

نگاه کن ...

نگاه کن

که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

 

نگاه کن

تمام آسمان من پر از شهاب می شود

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاجها،ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعر ها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره  می نشانی ام

 

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان شب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره  می رسد

صدای تو، صدای بال برفی فرشتگان

 

نگاه کن

که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوجها

مرا بشوی با شراب موجها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

 

نگاه کن

که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود 

صراحی سیاه دیدگان من

به لالای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

 

نگاه کن

تو می دمی

و آ فتاب می شود...

 

"فروغ فرخزاد"

اگر یک شب جایِ خدا را بگیرم

اگر یک شب جایِ خدا را بگیرم

مرا با این شکل و شمایل

این لباس ها...

توی اتاقت راه می دهی؟

بعد آرام بگیری و

فکر کنی خسته ای

بندِ دلم پاره شود

با همین دست ها

برایت...

شعر دانه کنم

گردنبند بسازم؟

پنجره باز بماند

دمِ صبح... موهایت را

روی دوشم می اندازی؟

کدام ستاره را به بالشت سنجاق کنم

زودتر پلکت سنگینی می کند؟

چند فرشته دورِ سرت بال بال بزنند

دل به رویا می دهی؟

اصلاً هیچوقت گفته بودم

می خواهم خوابیدنت را تماشا کنم؟

 

"امیر ساقریچی"

(رها)


برگرفته از وبلاگ:

http://pettra.blogfa.com/

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

 

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

 

من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

 

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست 

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

 

"هوشنگ ابتهاج"

(ه.الف.سایه)

 

* امیر هوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانی (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶، در رشت، استان گیلان)، متخلص به «ه‍. الف سایه»، شاعر و موسیقی‌پژوه ایرانی است.

------------------------------------------------------------

 

+ با خواندن این شعر بی اختیار به یاد ترانه خاطره انگیز ابی افتادم و هوس کردم یک بار دیگه گوش کنم: امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست ... یادم نبود از کدام آلبومه. کل آهنگ‌های ابی رو زیر و رو کردم تا پیداش کنم. طبق معمول هم آخریش بود!!  

 

دانلود ترانه "محتاج" با صدای ابی / از آلبوم "معلم بد" / سال انتشار: 1993

ترانه سرا: اردلان سرفزار / آهنگ و تنظیم: فرید زولاند

-------------------------------------------------------------------------


پی نوشت:

(برگرفته از وبلاگ: ناگهان بالتازار)

ترانه‌ی "محتاج" توسط اردلان سرفراز بر اساس غزل فوق ساخته شده است.

اردلان سرفراز ذیلِ ترانه نوشت:
«به یاد و با الهام از شاعر همیشه‌ی مردم و همیشه در یاد، هوشنگ ابتهاج (سایه) که با غزل‌های ناب و ماندگارش، غزل را به بُعد چهارم رساند.
»


(متن ترانه "محتاج" در ادامه مطلب)

ادامه مطلب ...

پلنگ و ماه

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود

... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من - دل مغرورم - پرید و پنجه به خالی زد

که عشق - ماه بلند من - ورای دست رسیدن بود

 

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظة دیدارت

شروع وسوسه‌ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری

که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

 

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما

بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من

فریبکار دغل‌پیشه بهانه‌اش نشنیدن بود

 

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم

تمام عمر قفس می‌بافت ولی به فکر پریدن بود

 

"حسین منزوی"

تو بگو دوستم داری

تو بگو دوستم داری
من ثابت می کنم
انسان جانوری پرنده است!

 

"حسن خرمی"


برگرفته از وبلاگ:

http://pettra.blogfa.com/

گناه

چه دلپذیراست
اینکه گناهانمان پیدا نیستند
وگرنه مجبور بودیم
هر روز خودمان را پاک بشوییم
شاید هم می بایست زیر باران زندگی می کردیم
و باز دلپذیر و نیکوست اینکه دروغهایمان
شکل مان را دگرگون نمی کنند
چون در اینصورت حتی یک لحظه همدیگر را به یاد نمی آوردیم
خدای رحیم ، تو را به خاطر این همه مهربانی ات سپاس.

"فدریکو گارسیا لورکا"

ما بزرگ شده‌ایم...

نامه‌ای از سهراب سپهری:

...

یک زمانی بود آدم ها خیال می کردند یک گنجشک برای تمام آسمان بس است. چه آرزوی کوچکی داشتند. آدم هایی پیدا می شدند که تمام عمر عاشق می ماندند. چه حوصله ای. خوشا به حال ما که با چند قدم از روی همه چیز رد می شویم. بی آن که دعایی خوانده باشیم روی دیوار کلیسا نقاشی می کنیم، به همان سبک‌باری که رفته ایم بر می گردیم و یقین داریم که برای مذهب نمره خوبی خواهیم گرفت. مثل زنبور عسل نه، مثل پروانه روی تجربه ها بنشینیم و برخیزیم. تنهایی، مراقبه ، شور، حال ،عشق... از هر کدام اندکی بچشیم ، هیچ چیز نباید زیاد وقت ما را بگیرد.

...

تهران دی ماه 1343


از: سهراب سپهری

 

برگرفته از کتاب: "... هنوز در سفرم" (شعرها و یادداشت‌های منتشر نشده از سهراب سپهری)

نشر فرزان، چاپ هفتم 1386


(متن کامل را در ادامه مطلب بخوانید)

ادامه مطلب ...