آسمان را نگاه میکنم
قدش آنقدر بلند است که
تقویم را برمیدارم
تک تک برگهایش را
با بادبادکی
به آسمان میسپارم...
حالا میتوانم
برگردم به اول زمان
اما نه!
دیگر به بهشت نمیروم
آنجا خون
تاوان سیبی بود
که با عشق به تو دادم...
تنها گوشه ی ته چشمان تو
بهشت که هیچ
ابدیتی است برای من
نگاهم کن...
"گیلدا ایازی"
صدای پایش را می شنوم
هیاهویش هست
اما شوری نیست
بویش یه مشامم نمی رسد
عید هم عیدهای قدیم
روزگاران بوی عیدی بوی توپ....
روزگاری که بوی اسکناس های نو مستمان میکرد
لباسهای نو برایمان زیبا بود
همه چیز بوی بچگی میداد
اسکناس های تا نخورده بین کتاب خدا
برای برکت
برای عیدی ما بچه ها
شوق ماهی گلی
شوق تخم مرغ رنگی
عطر دیوانه کننده ی سنبل سر سفره ..
یادش بخیر
برای قدم زدن با تو
هر از گاهی
از خودم
بیرون می زنم،
روحم هنوز
به خانه بر نگشته!
عشق های پیش پا افتاده
بی کسی های موضعی..
بغـــض های ورم کرده..
زخم ناسور خاطرات چرک کرده
مُسکن آغوش های عاریه ای و
مرهـــــم دست های زهــــــر آلوده..
تنهایی ات که پایمال عشاق دوره گرد شود
احساست مبتلا به دل بستن های عفونی می گردد..
دلت را واکسینۀ ویروس وابستگی و
خودت را قرنطینه کن از
جمع هایی که
بی کسی هایت را
عریض و طویل تر می کنند..
باور کن پیشگیری همیشه بهتر از درمان است..
92.07.06
حمید رضا هندی
سلامممممممممممممم
***
ماندن های زیاد خفه می کند
معشوقی را که تطمیع عشق دیگری شده است..
دست از بودن های دور بکش.. و
خودت را تباه معاشقه های فرمالیتۀ کسی نکن که
برای عاشقانه هایش، مخاطب المثنی گرفته است..
مطمئن باش سرانجام
به آب خواهد داد، دسته گل غرورت را،
آغوش فرضی همان معشوقی که
اختیار حواسش را به دیگری تفویض کرده باشد...
تنها گوشه ی ته چشمان تو
بهشت که هیچ
ابدیتی است برای من
نگاهم کن...
زیبا بود
مرسی آقانیمای عزیززززززززززززززز
آرزوهایت بلند بود
دستهای من کوتاه
تو نردبان خواسته بودی
من صندلی بودم
با این همه
فراموشم مکن
وقتی که بر صندلی فرسودهات نشستهای
و به ماه فکر میکنی
حافظ موسوی
سلام. من بعد از مدتها دوباره برگشتم به وبلاگتون. دلم واسه این شعر ها تنگ شده بود. مثل همیشه عالی هستند. ممنون و خسته نباشین.
؟؟؟
شب های بی قراری با غروب دلواپسی،
هر شب از راه می رسند.
من دلتنگ تر از همیشه زمان
به پشت پنجره می آیم
تا تو را در آسمان
به نظاره بنشینم.../
راستـی یادت هست
شـوق چشــمان ِ تو
مرا به زمیــن کشــاند
سیب بهــانه بود
در بهشـت کســی
در انتـــظار ِ من نبـــود ...
:: نیــلوفر ثـــانی ::
و از میان تمامِ آرزو ها
دردناک ترینش
نخواستن تو در نداشتنِ توست
و کاش
کاش گریزی بود از عمقِ وحشت آورِ این درد
که در تخیلِ عشق
رسیدن چه بروزِ محالی دارد
و در سلوکِ عشق
چه ناعادلانه ست
بودن ..
... و غریبانه بودن
و چه غم انگیز
شهوت بی امانِ انگشتانِ من
برای نوازش تلخی دستانِ تو
نیکی فیروزکوهی
طعم سیب می دهد لبهایت
ومن گناهکارترین حوای زمینم
بهشت همین جاست
درآغوش تو
بالبهای ممنوعه ات...