کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

بهشت ...

 می‌دونی"بهشت" کجاست؟

یه فضای ِ چند وجب در چند وجب!

بین بازوهای کسی که دوستش داری

 

"شعر منسوب به حسین پناهی"

 

+ از آنجا که مطمئن نیستم، نوشتم منسوب به ...

------------------------------------------------------------------


+ دیروز با کلی تلاااااش و ترفنددددد بالاخره تونستم دکلمه زیبای "با مرجان‌ها و خزه‌ها" ی حسین پناهی -که موزیک زمینه سایت رسمی حسین پناهی هم هست - رو از جایی دربیارم و کانورت کنم و ... و امروز تقدیم به شما دوستان عزیز برای دانلود.

گوش کنید و لذت ببرید... شادی روح بلند زنده یاد حسین پناهی.


دانلود دکلمه زیبای "با مرجان‌ها و خزه‌ها" با صدای حسین پناهی


شعر "با مرجان‌ها و خزه‌ها": اینجا (پست 21 شهریور)


نظرات 11 + ارسال نظر
ستاره پنج‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 01:10 ق.ظ

سلام .... من ستاره م خواهر زاده زنده یاد حسین پناهی ... تشکر فراوان دارم از گردآوری مطالب دایی من .... فقط یه نکته سعی کن کلمه مرحوم رو از وبت حذف کن چون هم من بیزارم وهم خودت .... چرا که اگر این طور نبود به زنده نگه داشتن اشعارایشون همت نمیگماشتی .... موفق وپیروز باشید .

سلام و سپاس از توجه شما.
فکر کنم فقط در پی نوشت یکی از پست ها بکار برده شده بود کعه انهم حذف شد.

احمدرضا شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:28 ب.ظ http://ahmadrb.blogfa.com

سلام.دادش هر کاری کردم منم نتونستم از سایت حسین پناهی دانلودش کنم.واقعا دستت درد نکه.به وبلاگ منم سری بزن پشیمون نمی شی.

جام امید در همه ایام زهر داشت یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ http://www.ghasedakekavir.blogfa.com

بله
درسته!

تبادل لینک یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:19 ب.ظ http://link.takglasses.ir/

سلام به منم سر بزن

milad یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:51 ق.ظ http://niceandroid.ir

سلام وب خیلی خوبی داری با مطالب بسیار عالی اگر مایل باشی تبادل لینک کنیم.منو را با نام نایس اندروید لینک کنید بعد بگو تا با چه اسم لینکت کنم.

پرده نشین شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:35 ب.ظ

سلام
منسوب با این املا درسته.لطفا اصلاحش کنین.
وبلاگ خیلی جالبی بود.استفاده کردم
ممنون.

سانا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 06:05 ب.ظ http://32ominrooz.blogfa.com

سلام
میشه آدرس اصلی رو که خودتون دان کردید بزارید یا حداقل کاری کنید با دانلود منیجر هم بشه دان کرد
مرسی

سلام. همانطور که گفتم من فایل اصلی رو دانلود نکردم بلکه طی یک سری مراحل به فایل صوتی رسیده و سپس به ام پی تری کانورت کردم و ...
حجم این فایل حدود 1.5 مگ هست. اگر با دانلود منیجر دانلود نمیشه، دانلود منیجرتون رو غیر فعال کنید!

فریبا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ق.ظ

حرمت نگه دار
حرمت نگه دار دلم ، گلم ،

کاین اشک خونبهای عمر رفته من است

میراث من ، نه بقید قرعه نه به حکم عرف

یکجا سند زده ام همه را به حرمت چشمانت به نام تو

مهر و موم شده به اتش سیگار متبرک ملعون.

کتیبه های خطوط قبائل دور ،

این سرگذشت کودکی است که به سر انگشت پا هرگز

دستش به شاخه ی هیچ آرزویی نرسیده است

هر شب گرسنه میخوابید

چند و چرا نمی شناخت دلش

گرسنگی شرط بقا بود به آیین قبیله ی مهربانش

پس گریه کن مرا به طراوت

به دلی که میگریسیت بر اسب واژگون کتاب دروغ تاریخش

و آواز میخواند ریاضیات را در سمفونی با شکوه جدول ضرب با همکلاسیهایش

دو دو تا .... چهار تا .... چار چار تا .... شونزده تا..... پنج چنج تا ....

در یازده سالگی پا به دنیای عجیب کفش نهاد

با سر تراشیده و کت بلندی که از زانوانش میگذشت

بابوی کنده ی بد سوز و نفت و عرقهای کهنه ....

آری دلم ، گلم

این اشکها خونبهای عمر رفته من است

میراث من .

حکایت آدمی که جادوی کتاب مسخ و مسحورش کرده بود

تا بدانم ، بدانم ، بدانم

به وام وانهادم مهر مادریم را

گهواره ام را به تمامی

و سیاه شد در فراموشی سگ سفید امنیتم

و کبوترانم را از یاد بردم

و میرفتم .. و میرفتم ... و میرفتم

تا بدانم و بدانم و بدانم

از صفحه ای به صفحه ای

از چهره ای به چهره ای

از روزی به روزی

از شهری به شهری

زیر آسمان وطنی که در آن فقط مرگ را به مساوات تقسیم میکردند

سند زده ام یکجا همه را به حرمت چشمان تو

متبرک شده به آتش سیگار متبرک معلون

که میترکاند یکی یکی حفره های ریه هایم را

تا شمارش معکوس آغاز شده باشد بر این مقصود بی مقصد

از کلامی به کلامی

.... و یکی یکی مردم ... بر این مقصود بی مقصد

کفایت میکرد مرا حرمت آویشن

مرا مهتاب

مرا لبخند

و آویشن حرمت چشمان تو بود . .... نبود ؟

پس دل گره زدم به هر اندیشه ای که آویشن را میسرود

مسیح به جلجتا به صلیب نمی شد

و تیر باران نمی شد لورکا در گرانادا در شبهای سبز کاجها و مهتاب

آری یکی یکی میمردم به بیداری از صفحه ای به صفحه ای

تا دل گره بزنم به هر اندیشه ای که آویشن را میسرود .

پس رسوب کردم با جیبهای پر از سنگ به ته رودخانه اولز همراه با ویرجینیا وولف

تا بار دیگر مرده باشم بر این مقصود بی مقصد

حرمت نگه دار ، دلم ! ، گلم !

اشکهایی را که خون بهای عمر رفته ام بود

داد خود را به بیدادگاه خود آورده ام

همین

نه

به کفر من نترس

کافر نمی شوم هرگز

زیرا به نمی دانم های خود ایمان دارم

- انسان و بی تضاد ؟ -

خمره های منقوش در حجره های میراث

عرفان لایت با طعم نعنا

شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندان بان با هم زمزمه میکنند

پس ادامه میدهم سرگذشت مردی را که هیچ کس نبود

با این همه تو گویی اگر نمی بود

جهان قادر به حفظ تعادل خود نبود

چون ان درخت که زیر باران ایستاده است

نگاهش کن

چون آن کلاغ

چون آن خانه .

ما گلچین تقدیر و تصادفیم

استوای بود و نبود

به روزگار طوفان موج و نور و رنگ در اشکال گرفتار آمده

مستطیل های جادو

مربعهای جادو
...
من در همین پنجره معصومیت ادم را گریه کردم

دیوانگی های دیگران را دیوانه شدم

در همین پنجره گله به چراغ برده ام

پادشاهی کرده ام با سر تراشیده و قدرت اداره دو زن

سر شانه نکردم که عیال وار بودم و فقیر

زلف به چپ و راست خواباندم تا دل ببرم از دختر عمویم

از دیوار راست بالا رفتم

به معجزه ی کودکی با قورباغه ای در جیبم

حراج کردم یکجا همه ی رازهایم را

دلقک شدم با دماغ پینوکیو و بته ی گونی به جای موهایم

آری ... دلم ! ، گلم ! حرمت نگه دار

کاین اشکها خون بهای عمر رفته من است

سرگذشت کسی که هیچ کس نبود

و همیشه گریه میکرد

بی مجال اندیشه به بغضهایش

تا کی مرا گریه کند ؟

تا کی ؟

و به کدام مرام بمیرد .

آری ... دلم ! ، گلم !

ورق بزن مرا

و به افتاب فردا بیاندیش که برای تو طلوع میکند

با سلام و عطر آویشن

"حسین پناهی

فریبا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:21 ق.ظ

بیراهه رفته بودم

آن شب

دستم را گرفته بود و می کشید

زین بعد همه عمرم را

بیراهه خواهم رفت

"حسین پناهی"

فریبا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ق.ظ

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

گر از قفس گریزم کجا روم ، کجا من ؟

کجا روم که راهی به گلشنی ندانم

که دیده برگشودم به کنج تنگنا من

نه بسته‌ام به کس دل ، نه بسته کس به من دل

چو تخته‌پاره بر موج ، رها ، رها ، رها من

ز من هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن که نزدیک ، ازو جدا ، جدا من !

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من ؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری

دلم گرفته ای دوست ، هوای گریه با من

" سیمین بهبهانی "

فریبا پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:13 ق.ظ

سلام.......خداحافظ
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
باز شود این در گمشده بر دیوار...
" حسین پناهی "

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد