خورشید را لای موهایت می گذارم
و عاشق می شوم
فردا برای گفتن دوستت دارم
دیر است.
"جلیل صفربیگی"
برگرفته از وبلاگ:

?
Code Center«بهترین شعرها و عاشقانههایی که خواندهام»
خورشید را لای موهایت می گذارم
و عاشق می شوم
فردا برای گفتن دوستت دارم
دیر است.
"جلیل صفربیگی"
برگرفته از وبلاگ:
شکلِ مکالمه را عوض میکنی
تا برایت تکراری نشوم
عزیزم،
آنچه هر روز از من میبینی
حوصلهت را سر برده است
وَ سرم را بُرده این حوصلهت
از بس در گوشم زمزمه کرده
ببَند، بخواب، برو
تو باور کن که خوابم
وقتی بیدار پشتِ میز نشستهام
تو باور کن که بیدارم
وقتی در خواب دستم را از درد
مُشت کردهام
دیگر
نگاه که میکنم
قدم ها شعر میشوند
سگها درد
وَ خیابان، طنابی
میان دو گره
از اسکله به قایق کوچکِ من
نگران نباش
در این اقیانوس
هرکس که غرق شود
زودتر به خشکی میرسد.
_سیدمحمد مرکبیان / اقیانوس
روزی من هم پیرمردی خواهم شد
که هر وقت یاد تو میافتد،
سیگارش را از جیب کتش بیرون میآورد
و روشن میکند
و با حسرتی پنهان میان آههای بلند به آن پُکهای پیاپی میزند،
اگر خروس بیمحل مرگ همین شانس را هم از زندگی نگیرد...
(امیر سربی)
و افسوس و افسوس و افسوس