کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو را به خانه دعوت کردم

باران را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند،‌ و رفت
شاخه گلی برایم جا گذاشته بود
آفتاب را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند،  و رفت
آینه کوچکی برایم جا گذاشته بود
درخت را به خانه دعوت کردم
آمد، ماند، و رفت
شانه سبزی برایم جا گذاشته بود
تو را به خانه دعوت کردم
تو، زیباترین دختر جهان
و آمدی
و با من بودی
و وقت بازگشت
گل و آینه و شانه را با خود بردی
و برای من شعری زیبا
زیبا جا گذاشتی و من کامل شدم
 
"شیرکو بی کس"

-------------------------------------------


دفتر عشق:

سهم من از بهشت یک لحظه از آغوش توست ...

نظرات 8 + ارسال نظر
اسعد سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:52 ق.ظ

عالی بود.

نرمین جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:48 ب.ظ

امپراتور شعر دنیاس

roya پنج‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:05 ق.ظ http://romantick.blogfa.com

می دانم

امشب حتما خواهی آمد...

در راه، مشتی ستاره برایم بچین...




خانه را آب و جارو کرده ام

سقفش ماه ندارد..

باید تو را ببینم

باید تو را قشنگ ببینم...

نور می خواهم..




راستی چایی دوست داشتی یا قهوه؟




در خیابان که قدم زدی

حواست به دلتنگی هایم باشد

فقط

زود بیا

آنقدر زود بیا

که دست مهتاب، تو را

به طاقچه آسمان نچیند،

دیگر نباید از دست بروی




این بار

گوشه ای دنج...

پشت خانه ی باران..

تو را

در فنجان قهوه ام می نشانم

در ته تقدیرم...




نه..

نه..

زود بیا...

تو دیگر نباید از دست بروی...

شبیه خودم چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ب.ظ http://artia.persianblog.ir

شعرهای عاشقانه‌ی زیبایی داره. سالها پیش خونده بودم شعرهاشو. دوباره یادم انداختی. ممنون.

ناز و نیاز چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ http://nazoniaz92.blogfa.com/

توی چشمت دوباره ماهی ها
توی چشمت عمیق اقیانوس
توی چشمت همیشه دعوا بود
بین هر هشت دست اختاپوس!
توی چشمت چقدر آدمها
داس ها را به باغ من زده اند
سیب بکری برای خوردن نیست
تا ته باغ را دهن زده اند...

علیرضا آذر

roya چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:22 ب.ظ http://romantick.blogfa.com

چون رؤیائی زیبا

از نگاهم کوچیده ای

و من ...

به گل هائی می اندیشم

که بهارشان رفته است !

[ بدون نام ] چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:15 ب.ظ

ساده و دلنشین..

آزاده چهارشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:47 ق.ظ http://tandis57.blogsky.com

یک وقتهایی لازم نیست حرفی زده شه بین دونفر
همین که دستت رو آروم بگیره
یه فشار کوچک بده
این یعنی من هستم تا آخرش
همین کافیه .....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد