من غرقِ گریهات میکنم از هِقهِقِ بوسهها،
میخواهی چه
کنی؟
فوقش میروی
شکایتم میکنی به گُل،
که به قول
قدیمیها
مثلا فالِ
پروانه کدام است؟
بگذار
شادمانی باشد
با تو نیستم
با آن نفهمِ
بالانشینِ وِراجم!
با آن کلاهِ
شاپوی فرنگیاش.
- مِرسی!
دلم میخواهد
دوستت داشته باشم
یک دیوارهایی
این وسطها کشیدهاند
در یکی از
ترانههای پیشین
یادم هست که
گفته بودم
جُرم باد ...
ربودنِ بافههای رویا نبود!
نمیخواهم
تکرارت کنم ای بوسه
شیرین ببار
از عطرِ آن نازنین!
وقتی که خیلی
دور میشوم از این حدود
با خودم میگویم
یک نفر
آنجاست
او که به
شامگاه و در بامداد
ترا مینامد
من کلمهای
به یادم نمیآید!
ترا به خدا
بگذارید
هر کسی هرچه
دلش میخواست
لااقل به
خواب ببیند!
جهان خوب است
این برگهای
سبز خیلی خوبند
گفت خودش
آهسته گفت خودش
خودم اصلا
دخترانی که
اهل ترانهاند
دوستانِ دورِ
دریا حتی.
بیانصافی میکنید
به خدا!
از: سید علی صالحی
مجموعه: آخرین عاشقانههای ریرا
سلام
به نظر من اشعار اقای صالحی ارامش خاصی در بر داره و من با خوندنشون به این ارامش واقعی میرسم مخصوصا اشعاری که نام باران توی اونها با ارامشی خاص ادا میشه و من رو هر لحظه در ارامش مطلق فرو میبره
جای تو خالیست
در تنهایی هایی که مرا
تا عمیق ترین دره های بی قراری می کشانند
جای تو خالی ست
در سردترین شبهایی
که لبخند های مهربانی را به تبعید می برند
جای تو خالی ست
در دریغ نا مکرری
که به پایان رسیدن را فریاد می کنند .
جای تو خالی ست
در هر آن نا کجایی که منم ...
چطور میشه یه سایت این همه شعر دلنشین داشته باشه
دارم دیوونه میشم
این اهنگم که انگاری داره با ادم حرف میزنه
می دانــــــــــم ...
بـــــه خاطـــــرِ همـــــه ی " بایـــــد "هـــــا ٬
" نبایـــــد " تـــــو را دوســـــت داشتـــــه باشـــــم ....
آخرین قراری که با هم گذاشتیم
این بود
دیگر سر راه هم
سبز نشویم
دیروز زیر باران
اتفاقی به هم برخوردیم
سبزتر از همیشه دیدمت
اما من همچنان
پای قولم هستم
چرا که بعد از رفتنت
خشکیدم
"احسان نصری"