کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

تو رویاها را ورق بزن ای روشن

...

اینجا همه‌ی آب‌های روان

مشتاق سپیده‌دم دریایند
ما تشنه‌ایم!
ساعت شما چند است!؟

باشد، که زندگی
زندگی‌ست.
امروز در دست من و
دوش در دست تو و
فردا ... مال دیگری‌ست،
تنها به یاد آر که رویاها نمی‌میرند.

سفر این‌گونه آغاز می‌شود
روشن‌تر از این تماشا
تنها نوشتن است که مرگ را
پشت درِ اتاق و آینه مشغول شمردن کلمات خواهد کرد!

دست‌های تو همسایگانند
یکی به چپ می‌رود، یکی به راست!

تو رویاها را ورق بزن ای روشن!
رازِ هزار آینه، "ری‌را"!


از: سید علی صالحی

مجموعه: آخرین عاشقانه‌های ری‌را


(متن کامل شعر، در ادامه مطلب)

متن کامل:


عزیزم، از هرچه تو مراست مرا،
مرا تو از هرچه هست عزیزم!
آفتابِ خوب، آسودگی‌های آینه،
فرزندِ فهمیده‌ی قند و غریزه‌ی نور
مرا منزل گاهی روشن ببخش
مرا منزل گاهی برای آرامش
من معصومِ نخستین و
شاعرِ‌ آخرین آسمانِ توام!
ملایک دو سوی من گاهی
مدادم را می‌گیرند
روی شانه‌ی چپم می‌نویسند چیزی،
روی شانه‌ی راستم می‌نویسند چیزی،
اینان آینه‌دارانِ کلمات منند
مرا محبت آورده‌اند
عطر و دوات و نی و واژه آورده‌اند
بیا این پیاله لبریز است،
تند است و گَس، طعمِ انگورِ آذری می‌دهد.

بگو کجا می‌توان آسوده خفت
بخشنده‌ی بوسه‌های قرمزِ توت، انار،
حتی شکسته‌ی آینه بر سنگفرشِ ایوانِ ماه.
بخشنده‌ی روان‌ها، رویاها، روشنایی‌ها
که مرا به شهرتِ اَبدی آینه رسانده‌ای!

من هرگز نخواهم شکست
من هرگز حرفی نخواهم زد، سخنی نخواهم گفت،
فقط می‌گویم ندانستید او کیست
که روی صندلیِ سپید
کنار دستتان نشسته بود!

من اعتمادِ عجیبی به خواب‌های آینه دارم
راست می‌گوید خواهرم
تو بر ارابه‌ی آفتاب
با اسبانی روشن از روحِ آسمان خواهی آمد.

اینجا همه‌ی آب‌های روان
مشتاقِ سپیده‌دمِ دریایند
ما تشنه‌ایم!
ساعتِ شما چند است!؟

باشد، که زندگی
زندگی‌ست.
امروز در دست من و
دوش در دست تو و
فردا ... مالِ دیگری‌ست،
تنها به یاد آر که رویاها نمی‌میرند.

سفر این‌گونه آغاز می‌شود
روشن‌تر از این تماشا
تنها نوشتن است که مرگ را
پشتِ دَرِ اتاق و آینه مشغول شمردن کلمات خواهد کرد!

دست‌های تو همسایگانند
یکی به چپ می‌رود، یکی به راست!

تو رویاها را ورق بزن ای روشن!
رازِ هزار آینه، "ری‌را"!

 

از: سید علی صالحی

مجموعه: آخرین عاشقانه‌های ری‌را

نظرات 3 + ارسال نظر
m دوشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 03:19 ب.ظ http://xaneyedust.blogfa.com

سلام...
وبلاگتون عالیه.خیلی از پست هاتون لذت بردم.
درود بر هر آنکس که شعر می خواند،شعر را شهر عشق می داند.

قریبی گمنام یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:38 ب.ظ

با سلام واقعا متاسفم که هر کسی این روز ها اسم شعر رو لکه دار می کنه.این ها را تماما خواندم از نظر بنده هیچکدام شعر نبود.نمی دونم چرا هر کس و ناکسی هر چیزی می نویسه اسمش رو میزاره شعر...واقعا برای جامعه ادبی امروز متاسفم....شاعر آن است که شعر از دل او می جوشد...وای به روزی که دستم به قلم برود ...وای...که می نویسم رَسم زست آدمان را...

سلام دوست عزیز
بنظر شما همه اینهایی که اشعار آقای صالحی و امثالهم رو دوست دارند، نمی فهمند و شما می فهمید!!؟؟

احمد یکشنبه 16 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:23 ب.ظ http://www.negahivayadi.blogfa.com/

کمی صبر کن
حوصله کن
پایان کتاب را با هم خواهیم خواند
حالا بخواب
تا فردا صبح
فرصت برای گریستن بر این روزگار بسیار است !

سید علی صالحی

مرسی نیما عزیز

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد