دارم به اجــزای تشکیــل دهنــدهام،
تجــزیــه مــیشــوم!
آب،
بــاد،
خــاک
و ایــن آتــش
کــه تــو بــه جــانــم انــداختــهای . . .
"کامران رسول زاده"
از کتاب: «فکر کنم باران دیشب مرا شسته, امروز توام»
--------------------------------------------------------
لینک روز:
۱۲ تیر – صبحات بخیر و رنگی
(منبع: وبسایت رنگی رنگی)
و ایــن آتــش
کــه تــو بــه جــانــم انــداختــهای . . .!!!!!!
ممنون
واقعا بر دل نشست
سلام نیمای عزیز خسته نباشید و خدا قوت
ممنون از وبلاگتون و این همه سلیقه برای انتخاب های بی نظیر ...
این لینک رنگی رنگی خیلی انرژیه برا این همه روزای خاکستریِ ...با دیدن این همه رنگای قشنگ دلم برای لباس بنفشی که می گفت بت می یاد تنگ شده ...اونم تو روز تولدش ... برای چشم هایی که دریغ شد ...
ترسم از آن است آنقدر پیر شوم ، که دندانی برای روی جگر گذاشتن نداشته باشم ...!
چشمانت
صحنۀ باران تندی ست
که همه جا را از صدا پر می کند
مثل سکوتی که خالی نیست !
زندگی با من سخت است..
شب ها تا صبح راه می روم
شعر می نویسم..
روزها تا شب، خواب های سپید می بینم
هیچ جای زندگی ات نیستم...
نه بانوی روز
نه معشوقه ی شب...
فقط می توانم
شاعر هذیان های تنهایی ات باشم ...
نگار الهی
چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطرم نبرم زخم ها را
من که فراموش خواهم کرد
نشانیِ خانه ام
چهرهی کودکم
و تلفظِ نامم را از دهانت
و شعله که بر باد خواهد رفت
صفحه اخر شناسنامه زیاد مهم نیست...
گاهی باید توی ایینه خوب نگاه کنی ببینی