کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

کوچه باغ شعر

«بهترین شعرهایی که خوانده‌ام» - شعر کلاسیک، شعر نو، شعر سپید، شعر جهان ...-

من فرق کرده ام

...

من فرق کرده ام

باید باشی و ببینی

اختلاف سر و دستم را

دعوای پیشانی مرا با مشت

باید باشی و ببینی

هر دکمه ای که می افتد

سوزنی به فکر پیراهنم فرو می رود.


با این آتشی که به پا کرده ام

از میان من ای کاش ای کاش

رود خانه ای می گذشت.

 

 

"غلامرضا بروسان"


از کتاب: مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است

نظرات 9 + ارسال نظر
shaghayegh یکشنبه 9 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:02 ق.ظ

من عوض شدم از تو رد شدم تو دروغ گفتیو من بلد شدم....

نسرین شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:05 ب.ظ

بسیار زیبا
وبلاگتون رو خیلی دوس دارم

نسترن جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ب.ظ http://enigmass.blogfa.com

لطف کردین که بهم سر زدین ...
پرسیده بودین چرا نوشته های وبلاگم تلخه ... گاهی زندگی کام آدمو تلخ میکنه اون وقت حرف های آدم ... رفتار آدم ... حرکات آدم تلخ میشه !!!
فکر کنم متوجه نشدین ؛ اینجا همون وبلاگیه که لینک دکلمه ی شعرهای کیکاووس یاکیده رو با صدای خودش از اینجا برداشتین ... " من و تو ؛ تنها روی ماه ... " ؛ اسمش عوض شده ... شکلش هم و همینطور مزه اش !!!

مریم جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 ب.ظ http://pettra.blogfa.com/

قبل از خواب

تمام چراغ های کم مصرف را

بی مصرف را

پر مصرف را

روشن کن

من از صدای آژیر

و از کلمات تلنبار شده در گلوی شب

می لرزم

و مدام به این فکر می کنم

که "جنگ"

سه حرف دارد و

دو نقطه و

یک کابوس و

بوس

شب به خیر





از : روجا چمنکار

مریم جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 08:34 ب.ظ http://pettra.blogfa.com/

من نه عاشق بودم
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم بودم و یک حس غریب
که به صد عشق و هوس می ارزید
من خودم بودم دستی که صداقت میکاشت
گر چه در حسرت گندم پوسید
من خودم بودم هر پنجره ای
که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود
و خدا میداند بی کسی از ته دلبستگی ام پیدا بود
من نه عاشق بودم
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی بودم
که مرا از پس دیوانگی ام میفهمید
آرزویم این بود
دور اما چه قشنگ
که روم تا در دروازه نور
تا شوم چیره به شفافی صبح
به خودم می گفتم
تا دم پنجره ها راهی نیست
من نمی دانستم
که چه جرمی دارد
دستهایی که تهی ست
و چرا بوی تعفن دارد
گل پیری که به گلخانه نرست
روزگاریست غریب
تازگی میگویند
که چه عیبی دارد
که سگی چاق رود لای برنج
من چه خوشبین بودم
همه اش رویا بود
و خدا می داند
سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

شعری از جبران خلیل جبران

نسترن جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:37 ب.ظ http://enigmass.blogfa.com

تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ،
دلتنگی ام را به باد می سپارد...

*** سید علی صالحی ***


مرسی از احساس خوبی که با گزینش شعرهای زیبا به ما هدیه میدی

مریم جمعه 7 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:18 ق.ظ http://pettra.blogfa.com/

باید در اتش غم هجر تو سوختن
یا با امید و شوق وصالت بزیست

از کتاب عشق و سلطنت
نوشته:موسی نثری همدانی

فرید پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:47 ب.ظ http://cute-life.blogfa.com

زیبا بود... وبلاگتون زیباس
خوشحال میشم ب منم سر بزنین :)

زویا پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ب.ظ http://zoya31.blogfa.com

من فرق کرده ام. به راستی فرق کرده ام

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد