باد که می زند
می پذیرم، بادبادک ها به هیچ پیامبری، ایمان نیاوردند
تنها ما بودیم که قرقره می کردیم
نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند
باد که می زند
باور می کنم، سیب از هیچ اعتقادی آویزان نبود ...
تنها حوا بود که می دانست جاذبه
سرگرمی ِ افتادنی هاست!
"هومن شریفی"
---------------------------------------------------------
دفتر عشق:
من در آینه ی زلال چشمان مهربان تو به اندازهی ابعاد دلتنگی خودم بزرگ شده ام.
حداقل تو باور کن، از تمام خودم کوچکترم ...
بارها گفته ام که من به همان گوشهی دنج و متروک قلبت قانعم
بقیه اش با خودت ...
فقط امروز آفتابی و فردا ابری نباش ...
یا برای همیشه بمان یا برای همیشه برو !
"منبع: نت"
تمام حرف دلم تو این متن خلاصه شده بود ...
سپاسگذارم ،چه آرامش بخش بود ...
♡M♡ Kh♡
تنها ما بودیم که قرقره می کردیم... نخ هایی که از آسمان دورمان پیچیدند...
زیبا بود . مرسی.
سلام آقا نیمای عزیز .. ممنونم خیلی دلگرفته بودم شعراتون آرامشی وصف ناشدنی رو نصیبم کرد .. دفتر عشق عالی بود ..
آدمهایی که شما را ترک میکنند
غریبه هایی هستند که یک روز با شما آشنا میشوند
با افکارِ شما
با حرف های شما
با دستهای شما
با تختِ خواب شما
با رویاهای شما
با تک تک لحظه های شما
یک روز ناگهان حوصله شان سر میرود
دلشان را
و دستهاشان را
و حرفهایشان را
و خوابشان را
پس میگیریند
و غریبه هایی میشوند
با خاطراتی که پر میکنند
افکارتان را
دستهایتان را
خوابهایتان را
رویا ها
و تک تک لحظه هایتان را
یک روز ناگهان حوصله ی شما سر میرود
غریبه ای میشوید که خودش را ترک میکند
"نیکی فیروزکوهی"
از لطف شما سپاسگذارم.
خیلی دلچسب و قشنگ بود
درود