دو
پستان تو ، توتک های شیرین است
.
تنور
ِ داغ ِ آغوشم، دهان از شوق واکرده
که
این یک توتکِ ماه است و آن یک ، توتک ِ خورشید
خدایا
، سفره ی بی رنگ ما امشب چه رنگین است
!
"نادر نادر پور"
تهران ـ ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۳۸
از دفتر: "سرمه ی خورشید" چاپ چهارم ، ۲۵۳۶ شاهنشاهی
ساعاتی پس از صبحانه
در این صبح سراسر تعطیل
چه فرق میکند تن
به آن ساتنِ لغزان و خنک بسپاری
یا به تکهای از آفتاب پاییزی که دارد
در به در و پنجره به پنجره
دنبالت میگردد
از طرز نگاهم باید حدس میزدی
که من ظاهرن فراموشکار و سر به هوا
خطوط کشیدهی اندامت را دقیق
تا مرز نامرئیشدن هرچه پیراهن
از بَر کردهام
اگر میدانستی جایت
سر میز صبحانه چقدر خالی است
و قهوه منهای شیرینزبانیِ تو
چقدر تلخ
من و این آفتاب بیپروا را
آنقدر چشمانتظار نمیگذاشتی
قهوهات دارد سرد میشود
و طاقت آفتاب نشسته بر صندلیات طاق
مگر چقدر طول میکشد
انتخاب پیراهنی که ساعتی دیگر
باید از تن درآوری
عباس صفاری
آه ای همیشه دورتر از خورشید
در من طلوع کن
در من چنان بتاب که آیینه ام کنی
در من چنان بتاب که آب روان شوم
تا ناگھان تو دست بلورین خویش را
در جستجوی پاره سنگی به شکل دل
از آستین برآری و در سینه ام کنی
نادر نادرپور
و سفره تان همیشه رنگین باد!...
حالا که آمده ای
باز هم به گیلاس آباد می رویم
به آن باغبان بگو نگران نباشد
ما گیلاس ها را نمی چینیم
ما فقط با گیلاس ها حرف میزنیم.
( محمد رضا عبدالملکیان )
سلام نیما ...بوی بهارو حس میکنی؟ من عاشق این روزای خوش بوی اسفندماهم.