هر تکه ی پیرهنت را که میدرم
فصلی گمشده می یابم، از سرگذشت جهان
انگار آنچه ما تاریخ می گفتیم
به اندازه ی عمر کبریتی بود
در طوفان
درونت به تن هایی می رسم
تنها
به چشمه یی که " آدم" نخستین جرعه ی مستی را آزمود
به سیبی که "حوا" را هوایی کرد
تکه پاره های لباسهایت
بر زمین
یادواره ی جنگ های جهانی ست
پیکر های بی جان میان دود
- من در اتاقی مه زده –
لب بر لب هایت می گذارم
تا سرگذشت جهان را فراموش کرده باشم
و تنی همچون وطنی گردم
تنها
کنار تن های درونت
"شعر سپید – اروتیک"
منبع:
http://www.eropoem.blogfa.com/
با این شعرهاتون من آخر سر دیوووونه میشم.....................بسیار زیبااااااا...و فوق العاده....
از لطفی که یه من و نوشته هام داشتید بسیار ممنون....بسی...... خوشحالم کردید...
وقتایی که حس نوشتنم میاد حس های واقعیم و حرفهای دلم خیلی بی اراده و راحت زده میشه..اون نوشته هم یه حس واقعی بود که شاید در عرض 5دقیقه تایپ شد...خیلی بی اراده از قلبم اومد بیرون!