از صورتت نقاشی کشیده ام
همانطور که
دلم میخواست باشی
حالا چشمهایت
فقط مرا می بیند
و لبخند
همیشگیات
لحظه های
نبودنت را
می پوشاند
فقط مانده ام
هوس بوسیدنت
را چه کنم؟
"گیلدا
ایازی"
--------------------------------------------------------
دفتر عشق:
تو هستی...
و من
محکم ترین
بهانهی خلقت شدم.
"منبع: نت"
پنجره را باز میکنم
احساس قشنگ ِ " تو " می آید
می نشیند
بر پرده
بر دیوار...
من
گیج ِ این همه " تو "
مست ِ مست
کنار می آیم با خودم
و
با احساس ِ قشنگی که " تـــو " یی
زندگی می کنم
دِلــَم یک اتِّفاق می خـواهـَد !
یکـــ تـلفن نا آشنا
با بـی مـِـ ـیلی تـمام جواب دَهَم
و
صـِـــــــــــدای تــو ..
الفبای عشق را ندانسته
دفتر عشقی نوشته ام
پر از غلط املایی...
و پر از احساس...
سخت افسوس می خورم
برای تمام روزهایی
که بی تو ..
گذشتند
و
تمام شب هایی
که با تو ..
نمی گذرند!
می بینی دلبندم؟
هنوز رویایت تمام زندگی من است!
به من چه مربوط که
آدم زندگی هیچ کس نیستی
من فقط عاشقی بلدم
چیزی هم در بساط نداشته باشم
قلبم پر است
عاشقی تقصیر من نیست
تقدیر است که
قرعه به نام تو افتاده
حالا میخواهی آدم این عاشقی باش
میخواهی نباش
من که گفتم فقط عاشقی بلدم
اما پا به پایم خواستی بیایی
زودتر بجنب
این قلب که بایستد
عشق تو
معجزه نخواهد کرد
...
گیلدا ایازی
سلام نیما.خوبی ؟ چه عجب ..افتخار دادین شما.. جالب بود برام.. پس اعتقاداتمون شبیهه به هم